امشب شروع کردم به نوشتن .... ولی وسط کار پشیمون شدم و خواستم از یک جای دیگه سر صحبت رو باز کنم ... از یک جای دیگه شروع کردم ... ولی باز به تنیجه ای نرسیدم ... و نوشته هام رو پاک کردم ...امشب دلم می خواست یه دل سیر وبلاگ بنویسم و از این در و اون در بگم ... نمی دونم چرا نشد.
ولی حالا دیگه بی خیالش شدم ... فقط می خوام یک شعر از ه - آ - سایه (هوشنگ ابتهاج) بنویسم:
خداوندا دلی دریا به من ده / در او عشقی نهنگ آسا به من ده
حریفان را بس آمد قطره ای چند / بگردان جام و آن دریا به من ده
نگارا نقش دیگر باید آراست / یکی آن کلک نقش آرا به من ده
ز مجنونان دشت آشنایی / منم امروز، آن لیلا به من ده
به چشم آهوان دشت غربت / که سوز سینه نی ها به من ده
تن آسایان بلایش بر نتابند / بلی من گفتم ، آن بالا به من ده
چو با دریا دلان افتی ، قدح چیست؟ / به جام آسمان دریا به من ده
گدایان همت شاهانه دارند / تو آن بی زیور زیبا به من ده
غم دنیا چه سنجد با دل من / از آن غم های بی دنیا به من ده
چه دل تنگند این آیینه رویان / دلی در سینه بی سیما به من ده
به جان سایه و دیدار خورشید / که صبری در شب یلدا به من ده.
No comments:
Post a Comment