ِامروز دیدم درختای بلواری که از پاسداران به اتوبان صدر می خوره رو هرس کردن .... شاخه های ریز و خشکشون ریخته بود روی زمین ... تنه اصلی درخت مونده بود با یکی دو تا شاخه خالی و لخت ... درختای بیچاره حتما خیلی درد کشیدن .... ولی می ارزه چون قراره اول بهار تولد دوباره پیدا کنن...
این خیلی خوبه کاش منم می تونستم خود خواهی ها , در گیری ها و وابستگی هام رو به این راحتی هرس کنم
زیر بارند درختان که تعلق دارند / ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد (حضرت حافظ)
منم خودم رو از بند رها کنم و تر و تمیز آماده بشم برای یه تولد دوباره .... آماده بشم تا با دمیدن یک فوت کوچولو از طرف معشوقم دوباره زنده بشم و دوباره عاشق ....
شاید قطع وابستگی ها و خود خواهی های من خیلی سخت تر و دردناک تر از هرس کردن درخت باشه ولی مطمئنا لازم نیست مثل درختا تا بهار منتظر نسیم باد نوروزی بمونم...
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی / از آن باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی (حضرت حافظ)
درسته که ما به اذن الهی به قالب تنم محدود شدیم ... ولی پنجره هایی هم هستن که اگه بازشون بگذاریم هر روز و هر لحظه این دم مسیحایی وارد می شه و اگه "من" وجودمون رو قبلا هرس کرده باشیم , این نسیم مسیحایی می تونه منو بپرورونه و سبز کنه ... این دم همیشه هست منتها این منم که نمی فهمم.... نمی فهمم که با داشتن یه دل پاک و بی عقده یه دل خالی از تنفر و یه دل عاشق می تونم همه انرژی شو جذب کنم ... پر و بال بگیرم و شاخ برگ بدم .... شاخ و برگی که حصار ها رو بشکنه ... و بال پرواز من به ملکوت بشه ...
همه این زیبای وقتی حاصل می شه که من از قید و بند آزاد باشم از خود خواهی و خود پرستی....
(همون طور که کریشنا مورتی میگه که "آزادی در آغاز سلوک است نه در پایان آن")
وقتی که مثل گون ریشه به این خاک بی حاصل ندم و دل بکنم از وابستگی هام و روحم رو آزاد بگذارم تا به سوی شکوفه ها پربکشه و عشق واقعی رو بتونه تجربه کنه.
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید:
دل من گرفته زینجا , هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی, به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را.(شفیعی کدکنی)
No comments:
Post a Comment