خدايا ...
از تو می خواهم ...
آن چه را که دوست می دارم ...
و آن چه را که خير و مصلحت من در آن است ...
و آنچه تقدير من است و روزی ام ...
هر سه را بر هم منطبق گردانی .
کمک کنی تا رضايت قلبيم با رضای تو يکی باشد.
و چنان که خواجه عبد الله انصاری می گويد :
نمايش ، روش و کشش
هر سه را از تو می خواهم
که می فرمايد:
نه هر که راه ديد در راه برفت / نه هرکه رفت به مقصد رسيد
بسا کس که شنيد و نديد
و بسا کس که ديد و نشناخت
و بسا کس که شناخت و نيافت!
پس تو ياريمان ده.
Thursday, October 25, 2007
Wednesday, October 10, 2007
Tuesday, October 02, 2007
اين شبها و اين روزها...
گويي گره مي خورد گذشته با آينده ...
تنيده مي شود تارو پود دلم و انديشه ام ...
من و باور هايم باهم مي گذريم از پلي باريک
و هم دم نگران اينکه ايا پس از گسستن پل هر دو در يک سو مي مانيم يا يکی در قعر دره فرو رفته ...
من و او ...
نه تنها نيستيم ...
اينجا ايماني در قلب من است به او که دستم مي گيرد در آخرين لحظه ...
اين شب نه چون شب پيش ميان جمع که تنها گوشه نشينم ...
و در جنگ با نفس خويشتن ... که بسيار هنوز قويترست ...
و من و روياهايم شرمسار...
گاه آشکارا بازنده ميدانيم و گاه در ظاهر برنده ايم اما ...!
ايجا جايی است و فضايی که مرا می خواند ...
و هوايی که دل می برد و جان می ستاند ...
و منی خسته و ناتوان ...
درآرزوی دل سپردن و جان دادن و رها شدن ...
خدايا از تو می خواهم
ببخشی ام بر کوچکيم
که من هيچم و هرچه دارم از توست ...
و رهنمايم باشی
تا ببينم ... بفهمم ...
و از همه مهمتر در عين دانستن گول نزنم خويشتن را ...
يا علی جان مددی.
گويي گره مي خورد گذشته با آينده ...
تنيده مي شود تارو پود دلم و انديشه ام ...
من و باور هايم باهم مي گذريم از پلي باريک
و هم دم نگران اينکه ايا پس از گسستن پل هر دو در يک سو مي مانيم يا يکی در قعر دره فرو رفته ...
من و او ...
نه تنها نيستيم ...
اينجا ايماني در قلب من است به او که دستم مي گيرد در آخرين لحظه ...
اين شب نه چون شب پيش ميان جمع که تنها گوشه نشينم ...
و در جنگ با نفس خويشتن ... که بسيار هنوز قويترست ...
و من و روياهايم شرمسار...
گاه آشکارا بازنده ميدانيم و گاه در ظاهر برنده ايم اما ...!
ايجا جايی است و فضايی که مرا می خواند ...
و هوايی که دل می برد و جان می ستاند ...
و منی خسته و ناتوان ...
درآرزوی دل سپردن و جان دادن و رها شدن ...
خدايا از تو می خواهم
ببخشی ام بر کوچکيم
که من هيچم و هرچه دارم از توست ...
و رهنمايم باشی
تا ببينم ... بفهمم ...
و از همه مهمتر در عين دانستن گول نزنم خويشتن را ...
يا علی جان مددی.