Friday, January 04, 2002

امروز یکی از اون روزهای خیلی خیلی قشنگ خداست....آسمون کاملا آبیه.....با ابرای سفیدی که آدم رو با خودشون به دنیای رویا ها می برند.......یک نگاهی بندازین....واقها نازن.....
دلت می خواد روشون راه بری...
و بدوی و از هوای خنک و تازه اون بالا لذت ببری......
بعد بشینی و به آواز پرنده ها گوش کنی....بد نیست یک کتاب خیلی با حالم داشته باشی و بی دغدغه ورقش بزنی......
بعد دراز بکشی و بالا سرت رو نگاه کنی....به آسمونی که بالای ابراست...همون آسمونی که از روی زمین دیده نمی شه......
چشمت رو بسپاری به دور دست ها...و آرامش پیدا کنی.....فکرت رو از همه مسایلی که تو هفته پیش اومده...از درگیری ها ......از ناراحتی ها .....و دلخوری ها ....از ترافیک از دود....از بدو بدوها....و از خیلی چیز های دیگه که نمی خوام با نام بردنشون...این قشنگی ها رو خراب کنم....
خلاصه...اون بالا ...بالای ابرا ....اون جایی که به دنیای فرشته ها خیلی نزدیکی.......اونجایی که کاملا وسط جریان انرژی قرار داری.....
.....
ولی....الان یک نگاه به پاهات بنداز....هنوز رو زمینن.....هنوز انقدر سبکبال نشدی که بتونی بدون هیچ دلبستی به زمین ازش پر بگیری و به آسمون بری...همونجایی که بنی بشر از اول خلقت آرزوشو داشتن....
....
حالا حیفه با این حرفا که چرا من هنوز در بندم و اینا...مزه این روز قشنگ رو خراب کنم....همینقدم که آدم بتونه در حالی که پاش رو زمینه....دلش اون بالا ها با از ما بهترون صفا کنه خیلی خوبه....
این طوری هم زندگی شیرین میشه...هم قدرت تحمل سختی هاش زیاد میشه...
تازه اون یار بی مانند و که اخر لطف و صفاست مگه می گذاره یکی که انقده با عشق دنبالش می گرده تک و تنها ویلون و سرگردون رو زمین بمونه.....

خودش و لطفش همیشه همراه خودتون.

No comments: