Wednesday, June 29, 2005

جبران خلیل جبران:

ما غم ها شادی هایمان را بسیار پیش تر از آنکه تجربه شان کنیم برمی گزینیم!

باید دقت کنم ...
همونقدر که به رفتارم و گفتارم، به افکارم که سازنده کل زندگی من هستن ...
کار سختیه ... ولی فکر کنم لازمه و یک جورهایی اولین قدم هست ...

بارها و بارها خواستم آغاز کنم و قدم در راه بگذارم ... محکم و مطمئن ... ولی لرزیدم ، ترسیدم و جازدم ... باید بدونم که هر سال که از زندگیم می گذره این شروع و این قدم گذاشتن در راه سخت تر می شه ...

پس می خواهم امروز شروعی نو بسازم برای خودم ...

Monday, June 27, 2005

انتخابات هم تموم شد ...
و باز ما تماشاچی تا چه پیش آید ...

دوستی گفته که من خیلی لوس و از خود راضی هستم ... والا راست می گه ...
خودم هم قبول دارم ... ولی باور کنید که با همه وجودم سعی می کنم که نباشم ...
گاهی موفق می شم ... ولی باز وقتی مسائل مطابق میلم نیست شاکی می شم ...
فکر کنم خیلی از آدم ها اگه بدتر از من نباشن ... مثل من هستن ... این مشکل همه است ... و همه تو طول زندگیشون یا باید یه راهی پیدا کنن برا کم کردن خودخواهیشون و تحمل کردن خودخواهی دیگران ... یا بزنن تو جاده خاکی و یکسره برن تا ته خط و بشن یک بت بزرگی از منیت و خودخواهی ...
بهم حق بدین ... کار سختیه رها شدن از خود و خودخواهی ها ...

باید یادم باشه ... من همانم که می اندیشم ...
اگر به موجودی صبور و با گذشت فکر کنم ممکنه فرجی حاصل بشه ...

امتحانات هم به سلامتی گذشت ... البته یکیشون قراره تجدید بشه ... دو تا عملی و یک پروژه هم مونده ... با این اوصاف ... با کلی مهمون از فرنگ برگشته و تکلیف نا معلوم زندگی آینده دارم می رم به سوی یک تابستون نا شناخته ...

یک سفر 12 ساعته داشتم به مشهد ... کم بود ولی به دلم نشست ... تنها سفر رفتن مزه ای داره ... هرزگاهی باید تنها باشم تا خود گم کردمو پیدا کنم ...

الاهی کمکم کن ...
شک به دلم راه نده ...
قوت و قدرت و اعتماد به خودت رو ازم نگیر ... دلم رو پر از عشق کن ...
آمین!

Thursday, June 16, 2005

سلام ... اگه از حال و اوضاعم بخواهید ... احساس می کنم ملخ هستم ... همون ملخ معروفی که بهش می گن : یک بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، ایندفعه رو تو دستی ملخک!

دیگه اینکه فصل امتحاناته ... و یک دونش مونده ... سخترینش ... بقیه که گذشته بد نبوده ... شاید بشه گفت در مجموع غیر از ترم یک، بهترین امتحانامو دادم ... البته بجز این آخری ... که خدا به خیر کنه ...

دیگه اینکه باز وسط امتحانات من مسابقه دادم ... اونم 800 متر تو پیست سرباز استادیوم آزادی!
مسابقه خوبی بود ... بخصوص که فکر نمی کردم هیچوقت برم استادیوم آزادی اونم با لباس ورزشی و بدون روسری! ... چقدر این زمین فوتبال تو تلویزیون بزرگ به نظر میاد ...
تجربه جالبی بود ... البته مسئولین دوومیدانی بانوان پشیمون شدن و فکر نکنم دیگه این زمین رو بگیرن ... از بس این زمین صاحاب داشت و از کارگر و باغبون هرکی از راه می رسید ادعا داشت و اذیت می کرد ...

فردا هم که روز انتخاباته ... دوران جالبی سپری شد ... ترجیح می دم رای ندم ... اگر می شد همه کاندیدا ها رو ریخت تو یک آبکش و خصوصیات مفید هرکدوم رو جدا کرد و یک آدم جدید ساخت خوب بود ...
یکی با شخصیت معین، با قدرت هاشمی و خصوصیات عوام پسند قالیباف رو برا خالی نبودن عریضه داشته باشه و خصوصیات وعده های ریز و درشتی که هرکدوم از کاندیدا ها پروندن ( حالا عملی هست یا نه خدا داند) ...
درسته که هیچکس کامل نمی شه ... ولی یک خصوصیاتی هست که تو شرایطی مثل الان خیلی لازم هستن وگرنه خصوصیات دیگه هم فایده ندارن ...

همه مردم نشستن ببینن این فیلم پرزرق و برق انتخابات امسال چجوری تموم می شه ... آخرش هرچی باشه مهم نیست ... تو طول فیل خوب سرگرم شدن و خندیدن ... بعدم از تو سینما پامیشن و می رن خونشون ... به زندگیشون برسن ...

Thursday, June 09, 2005

Iran hostfamily موضوع جالب و جدیدی که به ابتکار و پشتکار یکی از دوستام راه افتاده
امیدوارم موفق باشی!

Friday, June 03, 2005

اوضاع بهتره ... تمرین می کنم برای اینکه تحمل کنم ...
برای اینکه صحبت کنم و برای اینکه بتونم با آدم ها در زمان اختلاف نظر به یک نقطه مشترک برسم ...
فکر کنم بتونم ...

* نمی دونم چرا شارژ خودم هم مثل موبایلم زود تموم می شه ... نصف روز بیشتر جواب گو نیستم ... باید خودمو برسونم خونه و سوخت گیری کنم ...
نکنه پیر شدم ... منی که هفته ها هر روز بدون تعطیلی صبح تا شب در حال بدوبدو بودم ... !!! چی شده؟

* از انتخابات این دوره خوشم میاد ... کاندیدا ها خیلی جالبن ... اخبار روز به روز انتخابات هم هیجان انگیزه و هم خنده دار ... سرگرمی خوبیه ... کاش روز موعود فرا نرسه و کانیداها به برنامه های سرگرم کنندشون ادامه بدن دل مردم باز شه ...