Thursday, November 26, 2009

صحبت از هشتمین سالگرد وبلاگ نویسیه ...
من دیگه نمی تونم خودمو وبلاگ نویس بدونم ... ولی سعی کردم با تمام مشغله شده چند ماه یکبار به اینجا سر بزنم ...
کلی گشتم تا تاریخ شروع وبلاگ نویسیمو پیدا کنم چون پست های اول پریدن ...
دقیقا 16 نوامبر 2001
زندگی چقدر زود می گذره ...هشت سال ...
..
.
اگه از حال و احوال یک وبلاگ نویس قدیمی بخواین ... مشغول کاره و درس و زندگی دیگه ... تز فوق لیسانسم رو دارم شروع می کنم ... امیدوارم بتونم خوب ببندمش چون موضوعیه که زیاد روش کار نشده و نمی خوام خرابش کنم ...
خلاصه مثل همیشه سر شلوغی دارم
و البته از زندگیم راضیم ... شکر

Friday, November 06, 2009



رومی نامه

وبلاگ مهندس رضا کاملی و درس های مثنوی معنوی مولانا.

http://ruminameh.blogspot.com/

Thursday, July 02, 2009

اینجا گوشه اتاق ...
سر در کتاب و فکر جای دیگر است ...

روز های خرداد گذشته اند ... خرداد امسال با آب هوای استثتایی اش ...
باد ها و باران ها ...
چه امید بخش بود
و گاه غرش های آسمان چه ترس آور ...
روز و شب نواهایی از میان چرخش باد میان درختان به گوش می رسید و نوایی بود آشنا و معنی دار
گویی که هر دم اذان می گویند بر بام ها و همگان را به نماز جماعت می خوانند.

و اکنون باز هوای تیر مانند هرسال گرم و سوزان است

اما سخت تر است انگار تحملش پس از لختی چشیدن آن امید ها و بارش ها...
غم و امید با بارشی نرم و گاه سخت، تن ها را نوازش داده است ...

کس نمی داند زین پس هوای این شهر چگونه خواهد بود
آیا چنانچه این اواخر روز و شب یکی شدند و فصل ها جا به جا ...
آیا هوای دل مردمان نیز گونه گون می گردد؟

و باز من
تنها دانشجویی که امتحان دارد و چاره نه!

Friday, April 03, 2009

سال نو مبارک
اگر به معماری و طراحی منظر علاقمند هستید به این نشریه که هر 15 روز درمیاد سر بزنید:

Tuesday, March 17, 2009

برای ثبت نوروز در تقویم سازمان ملل امضا نمایید
Here's a petition to United Nations
http://www.petitiononline.com/Norouz/

Wednesday, March 11, 2009

سال 87 در اوج شلوغی و درس و کار و مسئولیت رو به اتمامه ...
یک مقاله نا تمام می مونه برای سال دیگه ...
و یک مسئولیت سردبیری نشریه تخصصی اینترنتی تا اوایل سال دیگه ادامه پیدا می کنه ... و اوج کارم می شه تو تعطیلات ...

با این که این روز های اخیر خیلی خسته شدم ... ولی از این دوندگی و فعالیت لذت می برم ...
امیدوارم کارها و تلاش های بیهوده ای نباشن و یک روزی به دردم بخورن ...
:)

Monday, February 16, 2009

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ...
..
مرا روزگارانی بود
که در آن در پی دمی عشق ساعت ها نفس می کشیدم هم دم باد ...
پس اکنون که دلم آرام است و غمی نیست ...
باید بیابم غم عشق
و بروم بربلندا ...
تا...
نفس تازه کنم ...
جان یابم .. .

Sunday, February 08, 2009

اولین مقاله تحویل استاد شد ... تا ببینیم کجا می شه چاپش کرد ....
جمع کردن موضوع آخرکار سخت تر از اونی بود که به نظر می رسید ...
ولی جمع شد.
تا ببینیم بعدیا چطور می شن.
اعتماد به نفس دوباره ای که وبلاگ بهم داد تاثیر زیادی داشت...

یک خبر دیگه که امروز حین عکس برداری از میدان ونگ برای نمایشگاه عکس، پس از اخطار پلیس فهمیدم که هر گونه عکسی از فضاهای شهری و عمومی نیاز به مجوز ناجی هنر داره...
واقعا که ...
بگذریم ... اینجا ایرانه. و برای پاک موندن پرونده باید تابع قوانین باشی ...

خستگی و دلتنگی و سختی تصمیم گیری و برنامه ریزی گاهی باهم چه می کنه با آدم!! اونم در ششماهونهگرد .
خدا نگهدارمون

Monday, February 02, 2009

اولین غیر اروپایی که در نقاشی سبک جدیدی ثبت کرده، در واقع کارهای او توسط
،Professor Albert Boime(UCLA) کشف شده است.

او معمار و نقاش است و می گوید که کار هایش را تحت تاثیر اندیشه های مولانا می کشد
سبک جدید او صورت بی صورت نامیده می شود (Abstract Romanticism)

تو این دو هفته مشغول امتحانات بودم که تموم شد ولی کلی تحویل مقاله و پروژه مونده که در واقع دو ترم بدون استراحت وصل می شن به هم ...
;);)تا اینجا که بد نبوده ... امتحانات به خیر گذشته... و فقط امیدوارم استاد ها از املا و طرز آسمون ریسمون بافتن من خوششون بیاد شروع دوباره وبلاگ نوشتن حتی به اندازه یک پست، اعتماد به نفس بیشتری برای نوشتن و تحلیل کردن تو برگه امتحانی رو بهم داد ...
...
امروز یک کم کارم سبک شده که تونستم بیام اینجا .... روزی که خیلی شلوغ بود و من باید کار دو نفر دیگه رو هم تحویل می دادم
.....
و روزی که بعد از دو ماه دوباره رفتی ....
... :(
امیدوارم سفر خوبی برات باشه و بتونی بیشترین استفاده از لحظات رو در راستای هدفت داشته باشی ... که بیارزه به این دوری

Monday, January 19, 2009


سلام

دیشب بعد از مدت ها نیاز به نوشتن درونم جوشید...

چونان روزهای اول در خواب و بیداری می اندیشیدم که چه بگویم و چگونه ...

از کجا آغاز کنم ...

شاید دلیل اصلی آن باشد که به روان نوشتن نیازی دوباره پیدا کردم ...

حسرت خوردم بر روزهایی که چه آسان با کلمات بازی می کردم

و اکنون که باید نظرات و دیدگاه هایم را در میان نظرات دیگران در مقاله بگنجانم سختم می آید نوشتن ....


خلاصه دراین گیر و دار به یاد همراهی قدیمی افتادم که هم سنگ صبور بود و هم بهانه نگاشتن ...

یاد لذت نگاشتن افتادم و با نیت شروعی دوباره بر خواستم از خواب

و این بار می نگارم این جا کم و محدود چون گذشته اما چون دفتر تمرین...


به نام و یاد دوست

سلام و سلامتی همراه من و شما باد.