بین وبلاگ نویس ها هر چند وقت یک بار یک بحث داغ در می گیره....همه نظر شون و می گن....مخالفت یا موافقت می کنن....خلاصه سر گرمی خوبی شده....و یک راه خوب برای وقتایی که حرفی برای گفتن باقی نمی مونه.....
البته من تا حالا از ورود به این بحث ها خود داری کردم...با اینکه در حالت عادی همیشه از یک بحث آبدار و سازنده خوشم می یاد...ولی اصلا دلم نمی ره که بخوام یک بحثی رو به وبلاگم بکشم.....
این جور بحث های داغ حالا چه سیاسی باشن...چه اجتماعی...چه فلسفی....یا هر چیز دیگه ای ....خوبی ها و بدی هایی دارند....
یک خوبیشون اینه که می تونی دل به داغیشون بدی بلکه فکر و دلت از ناخالصی ها پاک بشن....
ولی من معمولا از بحث های زیادی داغ فرار می کنم...بخاطر اینکه...وقتی حرارت از یک درجه ای بالا تر رفت....دیگه اثر پاک کنندگی نداره......
اون موقع من یادم می ره که مهمترین نتیجه باید این باشه که من خودم و ایراد هام رو بشناسم.....می افتم وسط آتیش خود خواهی و خود پرستی خودم....وسط آتیش تعصباتم.....و با پا فشاری رو نظریاتم و تلاش برای کوبیدن طرف مقابلم باعث می شم....همه لطافت وجودم بسوزه و از من چیزی بجز یک کوه خاکستر از ادعا ها و عقاید غیر عملی باقی نمونه....
شاید بگین که من خیلی ایده الی فکر می کنم ...ولی واقعا به نظر من آدم باید قبل از هر کاری به اثرات بد اون کار یا اون حرف روی روح خودش قکر کنه.....بعد به اثرات منفی یا معکوسی که (نا خواسته) ممکنه روی طرف مقابل داشته باشه....یا روی شنوندگانی که خارج از گود هستن... به نظر من اینجاست که مسئله اهمیت خودش رو نشون می ده...و اینکه حرف زدن و بحث کردن چه کار سختیه و چقدر ادم باید نسبت بهش احساس مسئولیت کنه.....
الان که منم افتادم تو خط نوشتن فقط از خدای بزرگ می خواهم که نوشته های من روی کسی اثر منفی نداشته باشه...من دوست دارم با حرف هام عشق رو به همه هدیه کنم....گاهی این عشق رو بریزم تو ظرف عقل و گاهی بی هیچ ظرفی بپاشم رو سر خودم و شما.....حالا چقدر موفق بودم...نمی دونم.
No comments:
Post a Comment