من فکر می کنم...آدما وقتایی حرف برا زدن دارن که یا فکرشون درگیر یک صورت مسئله باشه...یا حتی جواب رو هم بدونن....اون موقعه که یک بحث شکل می گیره.....الان من می تونم یک عالمه بحث بکنم مسایل رو و خودم رو بالا پایین کنم....ولی واقعیت اینه که دوست ندارم تو وبلاگم بگذارمشون...درسته من از اول اینجوری شروع کردم که وبلاگم رو جا نشین سر رسیدم بکنم و اجازه بدم همه نوشته هام رو بخونن....ولی انصافا بعضی موقع ها مثل الان ترجیح می دم به روش سنتی تو سررسیدم چیز بنویسم....حالا شاید بعدا بحث های جانبی اون رو برای شما هم گفتم. نمی دونم...شاید!!!
شایدم به روش سنتی هم عمل نکردم و هیچی ننوشتم.....نمی دونم.....امشب اصلا نمی فهمم چی می گم......خیلی حرفام رو جدی نگیرید.
فقط یک چیزی بگم...منکه از نظر خیلی ها یه آدم منطقی هستم....اگه امروز با منطق محض پیش می رفتم...مطمئنا عکس العملم فرق می کرد و خیلی شدید می بود...همونطور که اگه با احساس محض برخورد می کردم همونقدر شدید می بود.....
No comments:
Post a Comment