Saturday, December 29, 2001

هوا حسابي گرفته.....عين دل من.
هوا پر دود و ذرات معلقه......عين دل من.
آسمون اينجا ديگه آبي نيست.......عين دل من كه ديگه سرخ نيست.
آسمون تهران ديگه نه خورشيد داره كه گرما ببخشه....نه ابري كه بارون بياره.....عين دل من.... كه نه انرژي كافي برا بخشيدن داره...... و نه خودش پاكه و نه باردار پاكي كه بخواد بباره و بقيه رو هم پاك كنه.
دلم گرفته........نه از تنهايي يا غربت يا گرفتاري و اين جور حرفا....دلم از شدت اينكه خودشو مي خواد.....سفت چسبيده خودشو....از شدت خودخواهي و منيت داره همه زيبايي ها و احساسات رو تو خودش خفه مي كنه....
دلم پر از دود و بدي و خشونته.....ذرات معلق زشتي آزادانه تو دلم مي چرخن و از اونجا به همه بدنم پمپ مي شن....
....
مي دونين دلم مي خواست راجع به هواي بد تهران حرف بزنم ..راجع به نيامدن بارون و برف و آلودگي... كه براي همه تهروني ها كسلي و خمودگي به ارمغان آورده...
يك ذره كه مسئله رو بالا پايين كردم ديدم اگر چه اين كسلي و بد اخلاقي تا حدي معلوله آلودگي هوا هست ولي علت اصلي آلودگي دروني ماست ....مشكل همه ما خود درگيري مونه.....همه آدم ها بجز اونايي كه اصل خودشون رو پيدا كردن و به معناي واقعي آدم شدن..بقيه دانسته يا ندانسته با خودشون مشكل دارن ...
من به شخصه خودم رو مي بينم كه در بند منيت خودم گرفتارم....
.....
دلم مي خواست راجع به ابر و باد و بارون حرف بزنم...از كمبودشون ....و براي آسمون دعا كنم....
دعا كنم كه خدا بهش چشمايي بده كه توان گريه دارن.......خدا بهش توفيق گريه بده......تا بغضش بتركه ...و .....سيم رابط فيض و رحمت الهي بشه......
بارون و برف بياد...بلكه دل ما هم وا شه...دلي مي خواست نماز بارون بخونم..(چي بايد گفت نمي دونم...خيلي هم مهم نيست...كافيه فقط بخواهي...خودش مياد)
ولي نخوندم ....مي دونين چرا......
بايد اعتزاف كنم......مي دونيد...آخه يك لحظه ديدم دلم مي خواد تا دعا كنم بارون بياد... در كمال خودخواهي مستجاب شدن دعام برام مهم تر از بارون اومدنه.....
واقعا از خودم خجالت كشيدم.....
مني كه خودم آخر خود خواهيم....و...يك چتر چند لايه گرفتم بالا سر دلم..و نميگذارم هيچ نوع باروني دلم رو بشوره....اونوقت انتظار دارم دعام بر آورده بشه....راجع به دنيا و مردمش نظر مي دم و از بدي ها ايراد مي گيرم...در حالي كه اين منم كه مشكل دارم...و ايراد هاي خودم رو نمي بينم.....
واقعا شرمندم.....
اينبار با همه صداقتي كه تو خودم سراغ دارم (هر چند ناچيز) ....به درگاه حضرت دوست دعا مي كنم كه يك برف سفيد و پاك ...پربركت و زندگي بخش براي ما بفرسته...
و همچنين يك برف پاك و پاك كننده به دلامون ببارونه كه هيچ وقت قطع نشه ......برفي كه سياهي دلمون رو پاك كنه و سرخي عشق رو كه رنگ اصلي دله نمايان كنه.

No comments: