Sunday, February 01, 2004

دیگه باید کارمو عوض کنم ... هی صبر کردم ... تو شرایط مختلف سعی کردم میدون رو خالی نکنم ... برای خودم خوب بود ... هم برای محک زدن مقاومتم و هم برای محک زدن کاسه صبرم ... تو شرایط بدتر از این هم موندم ... تو اوج سختی ها کنار نکشیدم ... الان می شه گفت که از شدت همه چی کاسته شده ... الان یک دوره بحرانی نیست تو شرکت (البته نسبت به دوره های بد تر از این که گذروندیم ..)
ولی دیگه واقعا بسته ... می خوام یک جای دیگه شروع به کار کنم ، یک جای جدید ... نا شناخته بودنش کمی ترس تو دلم میاره ... ولی مهم نیست ... باید دل بکنم از این سابقه دو سال و نیمه تو این شرکت ... برم تا ببینم تو این جامعه و دنیای شلوغ چیکارم ... می خوام کارهای جدید یاد بگیرم و پیشرفت کنم .. البته امیدوارم کاری که پیدا می کنم با زندگی پاره وقت من جور در بیاد ! و حداقل نیاز های مادی رو برآورده کنه ... مهم تر از اون احساس رضایت ...
شیطونه می گه این یک سال آخر درس رو بی خیال کار بشم و بچسبم به درس ... که با این نمره های درخشانم بعدن پشیمون نشم ... و البته یک کمی از نیاز به استراحتم سرچشمه می گیره این فکرا ... یا اسمشو بگذاریم تنبلی .... اینکه دلم می خواد بدون دغدغه کار خوش بگذرونم ... مسافرت برم ... کوه برم .... و کلی کار دیگه که فرصتش رو نمی کنم ...
ولی به نظرم فاصله گرفتن از کار اشتباه بزرگ زندگیم می شه ... برگشتن به بازار کار اصلا آسون نیست ... فوقش اینه که درسم رو یک کم بیشتر طول می دم ...
البته راجع به شیطنت های جوونی ومحدود کردنش چندان مطمئن نیستم ... نمی دونم که 10 یا 15 سال دیگه چه روحیه ای خواهم داشت ...
بهتره که بهش فکر نکنم ... بگذارم ببینم چی پیش میاد برام ... و متناسب با اون تصمیم بگیرم ... و ایمان داشته باشم که بهترین راه رو نسبت به شرایط پیش آمده انتخاب خواهم کرد ... (البته به کمک یکی که مثل هیچکی نیست ;) ... )

No comments: