Thursday, December 18, 2003

می ترسم بگم ...
می ترسم بازم نشه و ضایع بشم ... حسابش از دستم در رفته ... از بس امسال خورده تو حالم ... دیگه به آینده فکر نمی کنم ... نا امید شدم از برنامه ریختن ... دل بستن و در نهایت ناکام موندن ...
سفر هایی که نرفتم... پرواز هایی که از دست دادم ... سمیناری که فقط تاریخش را دانستم و به اصلش نرسیدم ... سفر به شمال ... به جنوب ... به غرب ... داخل موطنم ... و به خارج از این مرزها ... به شهر های مدرن و به روستا های بکر ...چه کوه هایی که ندیدم ... سنگ هایی که زیر پایم نغلزیدند ... قله ها ... و غار ها و جنگل هایی که نرفتنم ...
(البته نرفتن ها از ارزش رفتن ها نمی کاهد ... و من شکر گزار لحظات زیبایی هستم که گاهی خیلی آسان و ارزان به دست می آورم .. همین نزدیکی ها ... زمانی که زیبایی و آرامش و عشق را در نقاطی دور و سخت می جستم ... آنجا نبود .. نه روی زمین و نه درآسمان و نه درون قلب کسانی که گمان می کردم می تپد .... همین جا یافتمشان ... درون قلب خودم ... یار من اینجا بود ... همین جا ! )
و اینبار .... برنامه کویر در پیش است ... همان که رویای من است دیدارش ...
نمی دانم که کویر پذیرایم خواهد بود یا نه ... ساعت حرکت فردا صبح است ... و فقط خدا می داند اسرار زمان را ...

No comments: