Wednesday, March 13, 2002

خیلی عید داره میاد .... شلوغی خیابونها ... هیجان مردم ... و البته غرولند هاشون مثل همه شب عید های دیگه به اوج خودش رسیده ... بحث داغ چهارشنبه سوری امسال زود تر شروع شد و بطور خنده داری بعضی ها بهانه جور کردن که دوبار چهارشنبه سوری بگیرن ... (مثل خوندن نماز جمعه در روز شنبه ! ) ... به هر حال همه چیز حکایت از تموم شدن سال داره ... ولی من تازه امروز یک کمی اومدم تو باغ ... حتی هنوز خونه تکونیه اتاقم رو شروع هم نکردم ... باید تو هفته دیگه دو روز براش وقت بگذارم ... فکر می کنم کافی باشه ....
ولی نمی دونم خونه تکونی اصلی چقدر وقت می گیره ... خاک های اتاقم طی یک فرایند طبیعی بوجود اومدن و راه پاک کردنشون معلومه .... ولی اون خونه تکونی اصلی به این راحتی ها نیست ... کثیفی هایی که من به دست خودم و طی یک فرایند غیر طبیعی رو روحم نشوندم .... و به عنوان یک انسانی که روح خدا رو به امانت داره و مورد عشق آفریننده زیباییه و باید فرستنده این زیبایی و عشق به دیگر انسان ها و دیگر مخلوقات باشه ... فعالیت های طبیعی روحم و جسمم رو متوقف کردم .... خاک هایی که به این راحتی ها دست از سر کچل من بر نمی دارن .... مگر ... من کچل هر لحظه به یاد گیسوی یار باشم و هر لحظه نسیم خوش کویش را استشمام کنم .... نسیمی که آروم می وزه ولی می تونه با قدرت عشق و ارادت هر سنگی رو از جا بکنه.
....ه.... و ....ح ....ی ...

No comments: