Sunday, March 10, 2002

چند وقت پیش یک متن جالبی خوندم در مورد عللی که مانع از حمله امریکا به ایران میشن ... شاید شما هم خونده باشید ...
می گفت آمریکایی ها هیچ وقت موفق به شناسايي نقاط استراتژیک ما نمی شن ... چون هیچی من سر جای معمول خودش نیست ، نیروهای نظامی مون کار فرهنگی می کنن ، مراکز فرهنگیمون کار نظامی، نیرو های اطلاعاتی کار خبری، هنر مندا مبارزه سیاسی، دانشگاهی ها کار خبرنگاری و الی آخر ... حمله امریکا هیچ ضرری به ادارات و مراکز صنعتی ما نمی زنه چون اصولا اونجا ها خبری نیست و کاری انجام نمی شه ....
خلاصه مطلب همون چیزیه که همه ما هر روز تو خیابون ها ادارات به عینه می بینیم ... انقدر دزدی و بچاپ بچاپ زیاد و عادیه ... که مردم خیلی عادی قبول می کنن اگه می خوان راهی ، پلی ، کارخونه ای چیزی ساخته بشه باید بدون اینکه خون خودشون رو کثیف کنن حساب شکم بالا دستی ها و سبیل وسط دستی ها و زیر میز پایین دستی ها رم تو براورد قیمت ها شون فراموش نکنن ... و هیچ وقت به تموم شدن یک پروژه فکر نکنن ...
از این بلبشو یاد یک چیزی می افتم که پدرم همیشه تعریف می کنن ... نمی دونم واقعیه یا قصه است ... هر چی هست خیلی با حاله :
در زمان حکومت کمونیستی شوروی یکی از مقاماتشون به ایران سفر می کنه ... و در باز گشت اعتراف می کنه که به وجود خدا ایمان آورده وقتی دلیلش رو می پرسن میگه : وقتی کشوری رو دیدم که توش هیچکس به هیچکس نیست و هرکی فقط فکر خودشه و هیچکس برای این مردم و این مملکت کار نمی کنه و حتی فکرم نمی کنه ..... با این وجود هنوز این کشور بصورت تعجب آور و باور نکردنی سر پاست ... بی در و پیکریی که هیچ حکومتی قادر به سامان دادن بهش نیست .... اونوقت بود که به وجود یک خدای قدرتمند ایمان آوردم ! !

No comments: