Monday, February 04, 2002

باید ببخشید که وبلاگ ننوشتم ... دیگه بهانه درس و امتحان ندارم ... ولی حاضرم توضیح بدم ...
دیشب اصلا حالم خوب نبود ...اومدم خونه غش کردم ... تو راه هم از شرکت تا خونه احساس می کردم خیابون ها و مردم دور سرم می چرخن ... حالا نمی خوام ناراحتتون کنم .... الان خوب خوبم ...

پریشب رفته بودم سینما (جشنواره) به هوای فیلم "مربای شیرین" کار مرضیه برومند رفتم ولی فیلم "آرزوهای زمین" بود خیلی خوب ... نبود ... در مورد رسومی که در مورد ازدواج هنوز هم یک جاهایی از ایران وجود داره بود ... یک چیزی تو مایه های خون بست البته شباهت زیادی نداره ولی خشونتی که در انتهای کار هست شبیه ... در رسم خون بست برای پایان دادن به جنگ دو بچه از دو خانواده رو به هم نامزد می کنند ... که الانا دیگه از طرف جوون های ما قابل قبول نیست و در صورت سر باز زدن یکی دوباره جنگ و دعوا و خون وخون ریزی بین دو تا خانواده شروع می شه... و همین مسئله باعث شده که در خرم اباد و اون طرف ها خود سوزی بین دختر ها زیاد بشه ...
اما موضوع این فیلم این بود که اگر دختری بخواهد با یک چوپان (که از نظر خانوادگی پایین تر از اون هاست) ازدواج کنه ... برادر دختر هم چوپان رو و هم خواهرش رو می کشه....
این فیلم بدون هیچ زحمت خاصی فقط یک جریان رو نشون داده بود .... البته باید منصف بود صحنه ها و مناظر طبیعی فیلم خیلی قشنگ بود ...

No comments: