Saturday, June 29, 2002

یکی از غر هام اینه ... در واقع یه سواله ...که چرا من آدم (!) انقدر زود توقعم بالا می ره ؟ .... چرا با خود خواهی تمام انتظارات نا بجایی از بقیه پیدا می کنم؟ ... چرا انتظار دارم بقیه جور غر های منو بکشن ؟ ... چرا نمی خوام متکی به خودم باشم و خود درگیری های شخصیم رو با شجاعت به عهده بگیرم و دیگران رو الکی در گیر نکنم ... تا کی می خوام ضعف های شخصیتیم رو گردن دیگران بندازم و چشم به اشکالات خودم ببندم ... می دونید گاهی دلم می سوزه برای کسایی که با من طرفن ... فقط بخاطر دلایلی که بالا گفتم ، بی هیچ گناهی باید طعمه منطق غلط من و احساسات در مسیر باد من بشن ...آره من یک آدم سراپا اشکالم ... ولی نمی خوام از خودم قطع امید کنم چون فکر می کنم این اشالات رو همه آدم ها دارن .... این روش غلط ارتباط برقرار کردن همه ما با همه ... که اگر بخواهیم می تونیم متوقفش کنیم .... و تا جایی که می تونیم جولوشو بگیریم ...
الان یاد یک سری دستورات افتادم که دی ماه 78 خودم برای خودم صادر کرده بودم .... رفتم سراغشون .... سعی می کنم اصلی ها ون رو بنویسم .... اون هایی رو که فکر می کنم باید همیشه یادم باشه (اگر چه بی ربط به بحثمون باشه ) :
" از هیچکس هیچگونه توقعی نداشته باش"
" این جایگاهی که من دارم ، ممکن بود از آن من نباشدو ممکن بود من در جایی باشم که اکنون شخص مخالف من ایستاده و بر اساس معیار های عقلی و اثرات اجتماعی، احتمالا من هم مانند او می شدم با همان منطق شخصی "
همه چیز در دنیا در حال تغییر است از تغییر لحظه به لحظه هوا تا تغییرات روحی و عقیدتی تو، اگر نه لحظه به لحظه که سال به سال. یک در صد احتمال بده سال آینده اینگونه فکر نکنی، پس اینقدر مطمئن نباش و پا فشاری نکن."
"به آینده بیندیش و اثر کار های کوچکی که امروز با بی توجهی انجام داره و با بی اعتنایی از آنها گذشتی، به آینده بیندیش و اثر کارهایت بر روح و روانت بر زندگیت و بر اطرافیانت "
"بقیه را درک کن اما نخواه بقیه تو را درک کنند"
" عشق بورز و عشق دیگران را پذیرا باش ، اما انتظار عشق از هیچکس نداشته باش "
" توقع در دوستی، سردی می آورد و تواضع و قناعت، عشق و ارادت می آفریند"
"اعتمادت فقط بر او
امیدت فقط به او
و عشقت بر همه آفریدگان او"

No comments: