امروز مرحله ثبت نام برای بیمه و اینای کوه 4 روزه دنا هم انجام شد ... این طور که بوش میاد اين طلسم داره می شکنه ... خیلی هیجانی هستم ... یک نامه هم نوشتم برای دوستان و نزدیکانی که دوستشون دارم و گذاشتم تو یک پاکت نارنجی ... اون پاکت رو هم گذاشتم تو یه از این کیف فایلی های آبی ... اونم تو کتاب خونم ... به سبک فیلم های هندی اگه اتفاقی چیزی افتاد برین سراغش ... این اولین باره که همچین نامه ای می نویسم ... هنگام نوشتن حس غریبی داشتم و وقتی تموم شد ... احساس آزادی می کردم ... خیلی از حرف هام رو اون تو خالی کردم ... و الان احساس سبکی می کنم ... احساس پرواز :)
نمی خواستم این رو این جا بگم ... ولی خوب آخه این جا وبلاگمه ... نمی شه که نگم ... فقط امیدوارم با گفتنش کسی رو نگران نکرده باشم ... همه چی رو به راهه و ... منم جای عجیب غریب و نا شناخته ای قرار نیست برم ... تازشم یکی از دوستام باهامه که خیلی دوستم داره و حسابی هوام رو داره ... تازه انقده پارتیش کلفته که بدون ثبت نام و بیمه و این حرفا میاد ... هیچکسم نمی تونه بهش بگه نیا .... چون کوه مال خود خودشه ... من که می دونم اونم با هامونه ... فقط کاش خودش بخواد و نشونه های بودنش رو بیشتر نشونم بده ... یک جاهایی برام علامت بگذاره که بدونم اونجاست ... منم قول می دم هر لحظه به یادش باشم و دنبال نشونه هاش بگردم ... دیگه هیجانی شدن بسه ... تا 5 شنبه ... باید بچسبم به کار و زندگی ... بعد از یک هفته پر کار ... سر به کوه گذاشتن بیشتر می چسبه ;)
این اهالیه شرکت مام وسط این همه کار یوهو شمال رفتنشون گرفت ...مثکه بهشون خوش گذشته خیال برگشتنم ندارن ... واقعا که ! ! K: ... بیاین کار ها رو تموم کنیم ... که من با خیال راحت برم کوه ... ای بابا ! منم می رم کوه ... اون وقت هی جیمم رو کش می دما ... بله مام بلطیم ... p:
راستی اینم یک دو نقطه ایکس برای همزادم X: :">
No comments:
Post a Comment