Friday, May 31, 2002

سومین شماره مجله پیلبان (اولین نشریه تخصصی انیمیشن ایرانی ) هم در اومد ... مجله خوبیه ...

Thursday, May 30, 2002

قدسیان رقص کنان می آیند / از سماوات عیان می آیند
از بر یار به یاران آیند / واله و مست به جان می آیند
حوض کوثر بر ما می آرند / خم و میخانه میان می آیند
جام رحمت بر ما می آرند / چونکه بردند نهان می آیند
سالکان را به نظر می آرند / همه از بهر جنان می آیند
از دم صبح الست می آرند / صیقلی صبح روان می آیند
عاشق و دیده تر می آرند / پیش جان دست زنان می آیند
محسنی را به خدا می آرند / مست او پیر و جوان می ایند
عیدتون مبارک.

Tuesday, May 28, 2002

مونا - یکی از دوستای خوبمه که خیلی وقته ندیدمش و دلم به اندازه از یک دنیا براش تنگ شده - شروع به وبلاگ نویسی کرده ... از اینجا تا اونور دنیا براش آرزوهای خوب می فرستم ... یکی از این آرزوها داشتن وبلاگی همیشه تازه است که پر از نوشته های قشنگ باشه ... از اون نوشته هایی که می دونم چه دست توانایی در نگارششون داره ...
این آدمیزاد موجود خیلی عجیبیه ...
نمی دونم تا حالا یکیشون رو از نزدیک دیدین یا نه ... یک آدم ... با اون قیافه عجیب ... با اون مغز کوچیک ولی به خیال خودش فعال ... با اون احساسات عجیب و ... رابطه ای که با آدم های دیگه برقرار می کنه ... رابطه ای که وابسته به خیلی چیز هاست ... زمین و زمان توش اثر می گذارن ... ولی عجیب تر اینه که می تونه ... می تونه از زمین و زمان هم مستقل باشه ... انقدر عجیبه که دهن آدم وا می مونه و نمی تونه هیچ نظری بده و تحلیلی کنه ... در حالیکه اگه یک تحلیل اساسی انجام بشه خیلی چیزا روشن می شه ... شاید شده باشه که دوستی ، آشنایی .. یا حتی یک دشمن رو زیر نظر بگیرین و چون اون شخص یک جور هایی یا براتون مهمه یا جالبه ... یا قابل احترام ... سعی کنید زیر و بم هاش رو بشناسین ... این کار هم سخته .. هم وقت گیره و هم انرژی گیر ... ولی از اون سخت تر ... وقتیه که بخواین کشف کنید خودتون چی هستین .. آیا تو طبقه بندی حیوانات تو طبقه آدما قرار می گیرین ... یا طبقه کرما ... یا لاک پشت ها ... یا ... موجودات بی نام و ناشناخته دیگه ... ببینید ... جدای از قیافتون ... شبیه کدوم هستید ... رفتاراتون چجوریه ... و مشغولیات زندگیتون چی؟ ... اگه به زور خودتون رو چپوندین تو طبقه اشرف مخلوقات و می خواین پز بدین بدونین ... خیلی های دیگه مثل من و شما هم هستند که الکی خودشونو قالب کردن ... پس این طبقه همچین اعتباری هم نداره ... اگه هرکی از را رسید ... سرشو بندازه پایین که قیافش معلوم نشه و بیاد تو ... به نظر من یک طبقه بالا تر از این باید جای جالب تری باشه ... اون جایی که آدم های واقعی که اشرف حیوونای دیگن ... بدون هیچ کلکی می رن اونجا ... اونهایی که رفتارشون ... افکارشون . احساساتشون ... تغییر کرده ... معنا پیدا کرده ... اون هایی که مرز زمان و مکان رو شکوندن ... اونهایی که بند خود خواهی رو پاره کردن ... و اونهایی که عقلشون کامل و جامع می اندیشه چون متصل شده به یک عقل کل (که کوچک بودن مغز منو جبران می کنه) ... اونهایی که قلبشون .و عشقشون پیشرفت کرده و متعالی شده ... عشقی که از روحشون نشات گرفته نه جسمشون ... و جسم و روحشون رو فرا گرفته ...
... خلاصه اینکه آدما همه جورشون عجیبه ... و از همشون عجیب تر یکیه که من ، من صداش می کنم !
راجع به آدم ها زیاد میشه حرف زد ... ولی من بحث های بیشتر رو موکول می کنم به بعد ... بحث هایی مثل خوب یا بد بودن اصل آدم ... و اینکه اکثر آدمای دنیا چجورین؟ ... خوبن یا بد؟ اینا می شه دنباله یک بحثی که چند وقت پیش با یکی از دوستان شروع شد ...ولی ادامه پیدا نکرد ... ایشالله تا قبل از شروع امتحاناتم یک روز راجع بهش حرف می زنم ...

Sunday, May 26, 2002

این نامه گلپر خانوم رو دیدین ... 200 سالشه (خانومه ته ها نامه هه p: )... خیلی با حاله ...
تو باغ اومدن کلا کار سختیه ... اونم بعد یک مدت طولانی ... خیلی هم فرقی نمی کنه که باغ چی باشه ... من امروز به سختی خودمو هل دادم تو باغ درس ... از صبح با خواهش و تمنا به جایی نرسیدم ... دست آخر از زور استفاده کردم ... و الان دم در ورودی درسم ... وای که چه باغ به هم ریختی ایه ... یک ترمه هیچکی بهش نرسیده ... ;)

Saturday, May 25, 2002

وای ... می دونین دلم چی می خواد ...
یک مرخصی حسابی از کار و درس و هرچی کلاس و برنامه و امتحان و این حرفا تو دنیا هست ... دلم می خواد تنهای تنها سر بگذارم به یک دشت ... دلم می خواد به هیچی فکر نکنم ... در واقع فقط به خودم فکر کنم ... ولی نه به خواسته ها و در گیری هام ... بلکه به خودم بدون اضافات و وابستگی هام ... دلم می خواد تو اون دشت ساعت ها بشینم بدون اینکه نگران کار ها و برنامه هام باشم ... بدون اینکه با تاریک شدن هوا بخوام به سوی خونه برم و صبح بعد با بیدار شدن .... به فکر سر کار رفتن باشم ... و گه گاه یاد کار ها و درس های عقب مونده بیفتم .... دلم می خواد نه به گذشته فکر کنم و نه به آینده .... نه آینده نزدیک و نه دور ... نه به فردام فکر کنم نه به دو سال دیگه .... نه برام مهم باشه کجای این دنیا هستم الان ... و نه اینکه چند سال دیگه کجا خواهم بود و چیکاره می شم ...
نکه فکر کنین کلا" از کار و درس خسته شدم و می خوام خونه نشین بشم ا ... نه ... من از سکون خوشم نمی یاد ... ولی الان احساس می کنم کمی بهش احتیاج دارم ... هر چند فکر نمی کنم ... الان ها ممکن باشه ... ولی می تونم با تصورش لذت ببرم و انرژی بگیرم ...
چشمام و ببندم و با نفس عمیق هوایی رو به درون حلقم بفرستم که از لابلای علف ها و چمنها گذشته و بوی تن اون ها رو می ده ...
یک فکر آزاد ... چه لذتی داره با همچین حالی کتاب شمس و حافظ رو باز کنی و با هاشون عشق کنی ... زیر درخت بشینی و با معشوقت ... همونی که معشوق زمین و آسمون هم هست ... عشق بازی کنی .... همون معشوقی که با وجود رقیب حس حسادت رو بر نمی انگیزه ...
... اینجا که برسی دیگه کلام از تعریف باز می مونه ... برای کسی که تو اون حس و حال باشه ... چه برسه به منی که در حسرتشم ... شب و روز !

از همین جا تفالی زدم این اومد:
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند / همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند

Friday, May 24, 2002

بعد از 4 - 5 ماه امروز به هوای مسابقات دانشجویی رفتم تمرین کاراته ... تازه فهمیدم که چقدر دلم تنگ شده و خودم خبر ندارم ... :"> ... مسابقات مرداده ... ولی وقت مفیدی که من برای کار کردن دارم یک ماه بعد از امتحانات که با در نظر گرفتن اینکه من خیلی آماده نیستم کمه ...

Thursday, May 23, 2002

سلام ،
اینم باز یک جمعه دیگه عین همه جمعه های شلوغ این ترم .. البته کمی شلوغ تر به علاوه یک دل شوره تازه وارد ... آخه تازه دارم میام تو باغ درس .. امتحاناتم از دو هفته دیگه شروع می شن ...
سعی می کنم ... گفتم سعی می کنم .... قول نمی دم ... که ... اینجا زیاد غر نزنم :">
ولی می دونم که غر خواهم زد p,.

Wednesday, May 22, 2002

امشب یک جور هایی عیده ... براتون آرزوی روحی پاک و قلبی پر عشق می کنم.
این ماشين ارو ديدين؟


برای اطلاعات بيشتر اينجا رو ببينيد. طراحش کسيه به نام آرش فربد .

Monday, May 20, 2002

چه روزی بود امروز .... .... .... ..... ...... ........ ......... ............

Sunday, May 19, 2002

من اینجام ... با یک خستگی مزمن ... ولی سر حال ...

Thursday, May 16, 2002

داشتم از خستگی می مردم ... وای که خوابم نعمتی یه .. :)
تو نظرات نوشته 13 may در مورد اشک متوجه یک اشتباه شدم ... و خیلی حالم گرفته شد ... راستش رو بخواهید من در مورد این کتابه از یکی از دوستام شنیدم ... و اسم دانشمند رو search کردم و عکستش رو پیدا کردم ... اشکال کار من این بود که وقت نکردم خودم کامل بخونمش و به چیزهایی که شنیده بودم بسنده کردم ... البته یک نگاه کلی حرف های دوستم رو تائید می کرد ...
راستش اول که متوجه شدم حالم خیلی گرفته شد ... رفتم خوندمش وبا خودم گفتم دیدی آبروم رفت ... :"> ولی بعد گفتم بی خیال ... خوبه که معلوم شد جریان چیه.
تحقیق از شکل کریستال های آب می گه و اینکه آب کوهستان ها با آب پشت پشت سد ها از نظر شکل کریستال های ایجاد شده تفاوت داره و آب پشت سد ها و آب های آالوده و راکد بی شکل و تحریک شده هستند... ادامه تحقیق از تاثیر موسیقی بر آب می گه ... و سپس از تاثیر کلمات بر آب .... نوشتن کلمات مثبت یا منفی بر روی شیشه حاوی آب مقطر گویا تاثیری بر کریستال های آب می گذارد (یک چیزی تو مایه های کاری دعا خوان ها بر روی آب انجام می داده اند) و البته در مورد مایعات بدن انسان مثل بزاق و خون و ادرار و همچنین در مورد آب دریا این آزمایش با رقیق کردن آنها امکان دارد. که این مورد اکنون تحت بررسی است و در تحقیقات آینده اعلام خواهد شد.
باز هم در اینجا از دوستی که تو نظرات این نکته رو به من گوشزد کرد و باعث شد ... وسط این همه شلوغ پلوغی یک وقتی بگذارم و این تحقیق رو بخونم ممنونم ...
دیگه زحمت رو کم کنم ... که دارم می رم بند و بسات رو جمع کنم و منتظر خبر دوستانم بشم برای سفری یک روزه به کاشان ... (این چند وقته یاد گرفتم بد نیست دنبال برنامه ریزی هام یک انشاء الله هم بیارم)
انشاء الله :) .... :">

Tuesday, May 14, 2002

نمی دونم فردا چی کار کنم با این همه برنامه :
1) کوه (صبخ تا بعد از ظهر)
2) شرکت (بعد از کوه تا قبل از کلاس )
3) کلاس مثنوی 6 تا 8
4) برنامه سور گرفتن
5) رفتن به سینما (فیلم گرین مایل) ساعت 10 شب ...
وقتم از صبح شروع می شه تا 12 شب ... تازه طرح درس 5شنبه هم انجام ندادم ... و نمی دونم با خستگی ای که به باشگاه فرداش می کشه چیکار کنم ... احتمالا یکی دوتا از بر نامه ها منتفی می شه ... ولی من یکی که از خیر کوه و سینما نمی گذرم ... حالا تا چه پیش آید ...
من با شلوغ بودن برنامه هام خیلی حال می کنم ... تنها مشکل خستگیه که علاجی جز خواب و استراحت نداره که اونم وقت می خواد ... فکر می کنم حالا که جوونم و انرزی دارم باید قدر بدونم ... وقت برای استراحت و خواب زیاده ... دوست دارم بچسبم به حال و از لحظات زندگیم بیشترین بهره رو ببرم معلوم نیست که تا چند سال دیگه من این قدرت جسمی رو داشته باشم که بتونم بزنم به کوه و از طبیعت استفاده کنم ...
هر چند می دونم و امیدوارم که در شرایط نا معلوم آینده به مدد حضرت دوست متونم راهی برای قشنگ زندگی کردن و کسب انرژی پیدا کنم ... :)

Monday, May 13, 2002

Dr. Masaru Emoto یک دانشمند ژاپنیه که که کتابی چاپ کرده با عنوان "The Message from Water" او روی اشک انسان تحقیق کرده و به نتایج جالبی رسیده ... ارتباط روحیه و احساسات طرف با اشکش ... نمونه های قشنگ و زیادی داره از اشک یخ زده دلم می خواست عکس همشون رو بیارم اینجا ولی جا نمی شه ... می تونید خودتون برید اینجا و ببینید ... عکس هایی از نمونه اشک آدم های معروفی مثل مادر ترزا ، هیتلر ... و همچنین نمونه هایی از تاثیر موسیقی بر اشک ... و تفاوت بین اشک از روی عشق ... تشکر .. نفرت ... رو آشکارا از روی عکس ها می شه دید ...
آدم واقعا به فکر می افته که برف هایی که از آسمون میان و چقدر حامل عشق و نور و رحمت هستند ... که انقدر فوق العاده از آب در میان ...
و باز به این فکر می کنه که اشک آدم چقدر ارزش داره که نباید برای هر چیزی فرو بریزه ...
به امیده اینکه همیشه اشکاتون این شکلی باشه ...



Fujiwara Dam,
after offering a prayer

 
Love
and Appreciation

Sunday, May 12, 2002

فکرش رو بکنید که از دم خونمون نیم ساعت پیاده روی کردم و تو این فاصله بعد از اینکه اول هی مقاومت کردم ... آخر در برابر گل های وحشی طاقت نیاوردم و شروع به کندن کردم ... واقعا فوق العادست ... که تو تهران بشه این همه گل وحشی و خودرو پیدا کرد ... با رنگ های آبی و بنفش و زرد و سفید و شقایق های زرد ... آدم کیف می کنه ... و فیلش یاد هندستون می کنه ...
این گل ها هم موجودات عجیبین ... یک دسته هماهنگ و هم رنگش یک جور قشنگی ... خرمن صد گیاهشم یک جور دیگه .... ... تکشون هم یک قشنگی و مزه دیگه .

Saturday, May 11, 2002

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم ... که چرا ...
که چرا ...
غافل از احوال دل خویشتنم ...



این سایت استاد کابلی است ، یک نگاهی بندازید.

Friday, May 10, 2002

امروز با وجودی که هوا خیلی گرم بود و دم داشت ... ما برای دو رفتیم تو پیست سر باز .. دور زمین فوتبال ... من چون عاشق ورزش های تو فضای بازم خیلی حال کردم ... یک زمین چمن باحال ... که ما دورش دویدیم ...
برای این 4 روزم تا حالا 3 تا برنامه کوه قرار بوده بگذاریم که هیچ کدوم ردیف نشده :| ... دیگه دارم به یک روزشم راضی می شم ... فکر کنم از بس اینجا قر زدم ... شما ها هم شاکی شده باشید :">

Tuesday, May 07, 2002

فکرش رو بکنید ... بعد یک هفته صابون زدن .. به دلتون ... و خرید ... و آماده کردن همه چی ... یکهو خبر بدن که همه بر نامه ها رفتن رو هوا ... و دنا و هویج و بز و این صحبت ها همه مالیدیشن ... یک عالمه قر ناگهانی رو با خودتون ببرین سر کلاس ... حالا باز خوب بود که حال و هوای خانه کاریکاتور بهترم کرد ...
تازه نمی دونم اوضاع عجیبی داره پیش میاد .. آب و هوا داره بد جوری می ریزه به هم ... الان همه به یک آفتاب گرم احتیاج دارن تا یخ هاشون رو وا کنه ... آدم نمی دونه ... مشکل از کجاست و تقصیر از کیه ... دنیای آدم ها اینجوریه دیگه .. فقط می شه دعا کرد .... دعا کرد ... که همه چی یکجوری پیش بره که در نهایت همه خوشحال باشن ... هر چند ... تو این دنیا همچین چیزی بعیده ... ولی به نظر من اگه آدم ها خودشون بخوان ... می تونن ممکنش کنن ...
بازم آخر حرفم رو رسما با سه نقطه تموم می کنم . . .
خدا بیامرزه پدر مخترع سه نقطه رو ... p:

Monday, May 06, 2002

یک نگاهی به اینجا بندازید ، یک خرگوش که موس رو با هویج اشتباه گرفته ... شایدم از بی هویجیه ... من که می گم بگین با من بیاد دشت هویج ... P:
برای اين مسابقه اينترنتی کاريکاتور هم يک چيز هايي به ذهنم رسيده ... فقط مي مونه وقتش که اجرا کنم .... فکر نکنين الکی خودم رو لوس می کنم ... و وقت دارما !! ... نه .... مسئله اينه که يک کار خوب و تر و تميز بعد از چند بار اجرا بدست مياد ... هر اجرايي هم ... يک عالمه وقت می بره ...
شايد .. آخر بی خيال فرستادن يک کار خوب بشم ... و الکی فقط برای اينکه تو اِين اولين مسابقه شرکت کنم ... يک کار در پيتی هم شده بفرستم ...
آخه می دونيد ... اونوقت اين ميشه يک استثنا ... چون کارام هميشه ... توپن و لنگه ندارن ... p:
k:
بالاخره فردا یا پس فردا باید یک وقتی جور کنم برای نمایشگاه :"> ... خیر سرم غرفه داریم ... من یک سرهم نرفتم ...

Sunday, May 05, 2002

امروز مرحله ثبت نام برای بیمه و اینای کوه 4 روزه دنا هم انجام شد ... این طور که بوش میاد اين طلسم داره می شکنه ... خیلی هیجانی هستم ... یک نامه هم نوشتم برای دوستان و نزدیکانی که دوستشون دارم و گذاشتم تو یک پاکت نارنجی ... اون پاکت رو هم گذاشتم تو یه از این کیف فایلی های آبی ... اونم تو کتاب خونم ... به سبک فیلم های هندی اگه اتفاقی چیزی افتاد برین سراغش ... این اولین باره که همچین نامه ای می نویسم ... هنگام نوشتن حس غریبی داشتم و وقتی تموم شد ... احساس آزادی می کردم ... خیلی از حرف هام رو اون تو خالی کردم ... و الان احساس سبکی می کنم ... احساس پرواز :)
نمی خواستم این رو این جا بگم ... ولی خوب آخه این جا وبلاگمه ... نمی شه که نگم ... فقط امیدوارم با گفتنش کسی رو نگران نکرده باشم ... همه چی رو به راهه و ... منم جای عجیب غریب و نا شناخته ای قرار نیست برم ... تازشم یکی از دوستام باهامه که خیلی دوستم داره و حسابی هوام رو داره ... تازه انقده پارتیش کلفته که بدون ثبت نام و بیمه و این حرفا میاد ... هیچکسم نمی تونه بهش بگه نیا .... چون کوه مال خود خودشه ... من که می دونم اونم با هامونه ... فقط کاش خودش بخواد و نشونه های بودنش رو بیشتر نشونم بده ... یک جاهایی برام علامت بگذاره که بدونم اونجاست ... منم قول می دم هر لحظه به یادش باشم و دنبال نشونه هاش بگردم ... دیگه هیجانی شدن بسه ... تا 5 شنبه ... باید بچسبم به کار و زندگی ... بعد از یک هفته پر کار ... سر به کوه گذاشتن بیشتر می چسبه ;)
این اهالیه شرکت مام وسط این همه کار یوهو شمال رفتنشون گرفت ...مثکه بهشون خوش گذشته خیال برگشتنم ندارن ... واقعا که ! ! K: ... بیاین کار ها رو تموم کنیم ... که من با خیال راحت برم کوه ... ای بابا ! منم می رم کوه ... اون وقت هی جیمم رو کش می دما ... بله مام بلطیم ... p:
راستی اینم یک دو نقطه ایکس برای همزادم X: :">

Saturday, May 04, 2002

وای این وسط ها دنبال یک وقتی می گردم که برای اولین مسابقه اینترنتی کاریکاتور که از طرف سایت ایران کاتون برگزار می شه کار کنم فقط هم تا 27 اردیبهشت وقت دارم .... اینم اطلاعات و اینم فرم شرکت در مسابقست ... اگه کسی دوست داشت ... خودم که با این وقت کم امیدی ندارم :|
از چند تا از بچه های نمایشگاه مطبوعات شنیدم ... که روزنامه بنیان و ایران توقیف شدند. . .
حرفی جز سه نقطه برای گفتن ندارم ...
یک تفالی زدم به خواجه شیراز ... اشاراتی به حال و اوضاع اطراف و اکناف و اخبار داره ...

فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش / گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند / خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش
جای آنست که خون موج زند دردل لعل / زین تفابن که خزف می شکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود / این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ایکه از کوچه معشوقه ما می گذری / بر حذر باش که سر می شکند می شکند دیوارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدایا بسلامت دارش
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل / جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
صوفی سر خوش ازین دست که کج کرد کلاه / به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خو گر شده بود / ناز پرورده وصالست مجو آزارش


و البته اشارات بیشتری هم به اون عشقی که در دل هر که ورود کند ... چشم دلش را به دلربایی گل و خوش خوانیه بلبل می گشاید و مجنون وار ... مست و خمار ... در حال سماع روانه بیابانش می سازد .

Friday, May 03, 2002

نمی دونم از چی براتون تعریف کنم .. سه روزی که گذشت وقت سر خاروندن نداشتم چه برسه به وبلاگ نوشتن ... با اینکه از چهارشنبه که رفتم کوه خیلی گذشته ، ولی دلم نیمد هیچی نگم ... مگه می تونم برم آبشار سنگان ... با اون ارتفاع قریب 40 متر ... و هیچی تو وبلاگم نگم ... اون لاله های قرمز وحشی که همه جا تو دامنه پراکنده بودن ... و گاه گاهی وسطشون چندتایی هم زرد پیدا می شد ... سوسکای سیاه و خشگلی که با اون کتون براقشون ، اصلا نمی اومد نسبتی با این سوسک های کثیف شهری داشته باشن ... همه چی واقعا عالی بود ... هوای تمیز و نسیم خنک ... وای از عملیات از رود خونه رد شدن بگم براتون ... چند تا از برادر های بسیجی شروع کردن به سنگ و چوب گذاشتن وسط آب تا خواهر های بسیجی راحت تر رد بشن ... و من و چند تای دیگه رفتیم بالا تر که رود خونه عمیق تر میشد یک تنه درخت حدود 5 متر در ارتفاع دو متری از سطح آب قرار داشت ... با عملیات خاصی از اون رو رد شدیم ... و واستادیم ... خیس شدن تک تک اونهایی رو که صف بسته بودن و قدم در راهی گذاشتن که برادر های بسیجی براشون انتخاب کرده بودن ، دیدیم ;) ... البته با اراده بعدا ما هم پا به جریان تند و سرد آب دادیم و جیگرمون حال اومد ... خلاصه جاتون خالی همه چی خوب بود و بهترین چیز خلوت بودن کوه بود ...