تفالی زدم به حافظ ... تا یک چی بگه آروم شم ... آتیش زد ... :
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند / پنهان خورید باده که تغریر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند / عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
جز قلب تیره، هیچ نشد حاصل و هنوز باطل درین خیال که اکسیر می کنند
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید / مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب / تا خود درون پرده چه تربیر می کنند
تشویش وقت پیر مغان می دهند باز / این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
صد ملک دل به نیم نظر می توان خرید / خوبان درین معامله تقصیر می کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست / قومی دگر حواله به تقدیر می کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر / این کارخانه ایست که تغییر می کند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
No comments:
Post a Comment