هیجان در عین آرامش به نظر چیز عجیب و نا متناسبی میاد ... ولی من هیجان بیرونی و تغییر رو در عین آرامش درونی ... ممکن می دونم ...
راجع به پوپه مهدوی نادر که داره دور دنیا رو با دوچرخه طی می کنه و سفرش از فروردین امسال شروع شده و تا اسفند طول می کشه ... همچین حسی دارم ... وقتی خودم رو می گذارم جای اون ...
یکی از دوستام می گفت علاقمندی هاو رشته هایی که کار کرده و خودش تو بیوگرافیش نوشته خیلی شبیه منه ... ! نمی دونم ... ولی منم دوست داشتم ... یک مدت بی خیال کار و درس و همه چی می شدم ... و به تعبیری می زدم به بیابون ... دوچرخه سواری دور دنیا رو هم خیلی دوست دارم ... هم ورزشه ... هم هوای خوب خوردن ... هم دنیا رو دیدن ... تنها اشکالش اینه که دوست ندارم خیلی تو خبر ها باشم ... حداقل در مدت خود سفر ... ناشناس بودن رو ترجیح می دم ... هرچند شناس بودن کمک زیادی می کنه به گرفتن ویزا و این جور مسایل ...
هرچی بیشتر بهش فکر می کنم ... بیشتر دلم می خواد ... ولی همچین کار هایی و همچین تصمیماتی خیلی سختن ... و تازه احتیاج به خیلی عوامل دیگه هم هست ... مسایل مادی ... و در ضمن یکهو رها کردن کار و زندگی برای من و در موقعیت من .. اصلا کار درست و واقع بینانه ای نیست ... شاید هنر همچین تصمیماتی به اینه که همه بند هات رو یکهو پاره کنی ... به هیچ چیز دیگه فکر نکنی ....
پرنده ای که مهاجرت می کنه و به پرواز در میاد ... هیچ وقت به این فکر نمی کنه که سال دیگه که برگردم ... نکنه این درخت نباشه ... فکر نمی کنه که سال دیگه قراره کجا لونه بسازه .
No comments:
Post a Comment