Saturday, September 21, 2002

سلام ... با اینکه من خیلی اهل وبلاگ خوندن نیستم ... یک موج غم تو همه وبلاگ ها راه می افته ... به مال منم سرایت می کنه ...
من اصلا این ماه پیشونی 15 ساله رو که پر زده و رفته نمی شناختم ... وبلاگش رو هم برا اولین بار خوندم ... الان که فکر می کنم ... همون 5 شنبه کذایی من تو راه کوه بودم و داشتم کتاب "ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد " رو می خوندم ... این جور وقتا آدم فکر می کنه این هم زمانی یک پیامی حتما داره براش .... ولی فکر کردن به پیام شخصی تو این موقعیت به آدم احساس گناه می ده ... وقتی عده ای عزیزی رو از دست دادن ... و غمگینن ....
هرکی یک نظری داده و ابراز هم دردی کرده ... واقعا نمی تونم چیزی بگم ...
فقط اینکه ... آرزوهای خوب کنیم برا اونی که رفته ... و لزوما هم براش بد نبوده ... خیلی زود بی اینکه بدی های زیادی از دنیا دیده باشه ... به سمت آرامش و بهشت رفته ... بیشترین سختی مال اطرافیانشه و اونایی که می شناختنش و اونایی که دوستش داشتن ....و حالا در نبودش سرگردون شدن .... یک نقطه خالی تو قلبشون پیدا شده .. نقطه ای که مال کسی بوده که دوستش داشتن ... و حالا نمی دونن با این دوست داشتن چی کار کنن ... اگه فکر کنن که جای اونی که دوسش دارن خوبه شاید کمی آروم تر بشن ... بپذیرن که مردن آدم ها ظلم نیست اگر چه سخته ...بخصوص وقتی نا گهانی باشه ...
فکر می کنم ماه پیشونی الان شاهد باشه ... ببینه بی تابی دوستاش رو ... و از غمشون غمگین بشه ... پس بیاین بجای فکر کردن به اون جای خالی تو قلبتون به فکر اونم باشین ... و از اینجا براش شادی و انرژی بفرستین ...
می دونم این حرفا برای کسی مثل من که نمی شناختمش راحته ... اما عمل کردنش برا دوستاش واجبه ... اونایی که انقدر گرفته و ناراحت هستن که به فکر این حرف ها نمی افتن ...
برای همه چه اونی که پریده چه بازماندگان آرامش آرزو می کنم .... آرامش و عشق.

No comments: