Friday, August 23, 2002

زندگی و اتفاقات اون خیلی عجیبه ... امروز یک نگاهی داشتم تو تقویمم به اتفاقات یک سال پیش همین وقتا ...
زندگی وقتی در متنش قرار داری یکجور عجیبه ... وقتی ازش می گذری و پشت سرت رو نگاه می کنی یک جور دیگه ...
همیشه با خودم فکر می کردم که نباید بگذارم با زیاد شدن سنم تو خاطراتم غرق شم ... یعنی همون اتفاقی که برای اکثر آدم ها وقتی به میانسالی می رسن می افته ... و این بدترین اتفاق .. اینکه به دام گذشته بیفتی و از حال باز بمونی (و البته به سبک دوران جوانی هم نباید به رویای آینده فرو رفت) ... می گفتم .... با اینکه همیشه از این مسئله فراری بودم .... ولی فکر می کنم بد نیست گه گاهی یک نگاهی هم به پشت سر انداخت ... یک نگاهی بندازی و گذر عمر ببینی و ببینی از این وسط ها چیزی دست گیرت می شه ... چیزی یاد می گیری ... منطق دنیا دستت میاد یا نه ... اگر چیزی دست گیرت نشد ... من که می گم بی خیالش شو و دیگه برنگرد ... به ریسک غرق شدنش نمی ارزه ... اگرم دیدی فایده هایی داره گه گاه این کار رو بکن ولی با جلیقه نجات ;)

No comments: