Sunday, August 11, 2002

دلم می خواد وبلاگ بنویسم ... دلم برا وراجی کردن تنگ شده ... خیلی وقته که وقت نکردم از زمین و زمان بنویسم ... حتی از خودمم ننوشتم ... خیلی وقته با خودم خلوت نکردم ... خیلی وقته پیاده روی طولانی نرفتم ... خیلی وقته .
نمی دونم کی سرم خلوت تر می شه ... نمی دونم اصلا خوبه که خلوت بشه یا نه ... خوبه که به مسابقات نرم ... خوبه که فکرای مهم و تعیین کننده نکنم .... خوبه که بی خیال کار و بیزنس بشم ... خوبه که برنامه ای نداشته باشم ... و برا خودم بچرخم ... راستش اصلا از زندگی راکد خوشم نمی یاد ... ولی شاید گاهی لازم باشه آدم به هیچی فکر نکنه ... نه به گذشته نه به آینده و نه حتی به حال .
تو این کتاب ذن در هنر های رزمی که دیشب گفتم این حالت توقف رو تشبیه کرده به سکوت بین نت ها در موسیقی که باعث می شه زیبایی نت ها بیشتر جلوه گر بشه ...
خوب که فکر می کنم بدم نمیاد یک مدتی سر به بیابون بگذارم ... ولی اگر نشد ... می دونم که با یک کوه اساسی هم حالم جا میاد ... یک کوه مثل کوه 5 شنبه که دارم براش لحظه شماری می کنم ... می خوایم بریم افجه ... آتش کوه ... می دونم که طبیعت همه چی رو حل می کنه ... یا کمک می کنه خودم حل کنم.
:)

No comments: