Wednesday, August 21, 2002

رستنی ها کم نیست، من و تو کم بودیم.خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم.
گفتنی ها کم نیست، من و تو کم گفتیم - مثل هذیان دم مرگ از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.
دیدنی ها کم نیست، من و تو کم دیدیم - بی سبب از پاییز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم.
چیدنی ها کم نیست، من و تو کم چیدیم - وقت گل دادن عشق روی دار قالی ، بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
*خواندنی ها کم نیست، من و تو کم خواندیم
من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد با دهانی بسته واماندیم.
من و تو کم بودیم ، من و تو اما در میدان ها ... اینک اندازه ما می خوانیم.
ما به اندازه ما می بینیم، ما به اندازه ما می چینیم، ما به اندازه ما می گوییم، ما به اندازه ما می روییم.
من و تو کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم.
من و تو خم نه و درهم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم.*
من و تو حق داریم در شب این جنبش، نبض آدم باشیم.
من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم.*


این شعر از خوانده های فرهاده ... من اینجا آوردمش چون خیلی دوستش دارم و خیلی ازش خاطره دارم دقیقا از رو یک دست خط اینجا نوشتمش با حفظ توجهات و ستاره هایی که روش زده شده ... خاطره 26 شهریور 1377 کوه دربند با یک دوست قدیمی و همیشگی که دوست دارم همیشه کنارم باشه. همون دوستی که اون موقع معتقد بود چون ذوق هنری توش مردونده شده نتونسته همچین شعری بگه ... ولی حالا رو نگوووووو ;) ... جدی می گم و قصد خود شیرینی هم ندارم ... فقط این شعرو که خیلی دوسش دارم آوردم اینجا که بگم به یادشم. XX

No comments: