Thursday, August 15, 2002

واقعا طبیعت معجزه می کنه ... حتی وقتی که فکر می کنی به اندازه کافی ازش بهره نبردی اثر انرژی بخشش رو روت می گذاره ...
آخه مگه می شه ... هوای تمییز و یک دشت مزرعه یونجه با چشم اندازی که یکهو ته یک مسیر صخره ای ظاهر می شه ... و مسیر های با حال تا نوک کوه ... حال کسی رو جا نیاره ... انقدر انرژی تو هوای همچین جاهایی معلقه که نا خود آگاه جذب تو می شن ... حتی سر ظهر ... آفتاب سوزان و گرما ... هم نا خوشایند نیست( مثل گرمای به دود اندوده شده شهر ! ) حتی درد فردا صبحش هم شیرینه ... تک تک عضلاتی رو که همیشه کار می کنن ولی کسی محلشون نمی گذاره می تونی حس کنی ... دردی که حکایت از ساخته شدن عضلات داره .... یک درد شیرین.
نمی دونم فردا منم این درد رو حس می کنم یا برام عادی شده ... می شه این جوری نگاه کرد و خیلی از درد ها رو شیرین دید ... دردی که با عامل ایجاد کنندش دعوا نداشته باشی ... راحت تر تحمل می شه ... مثل درد و سوزشی که از تلنگر خار های تو راه ایجاد می شه
وقتی با خس و خار و پشه و جک و جونور در صلح باشی ... وقتی که خیلی آروم حشرات رو از رو پیرهنت بپرونی ... نکه بکشیشون وخون راه بندازی ... وقتی حق تقدم آب خوردن از چشمه رو رعایت کنی حتی برای قاطری که داره بار می بره یا زنبوری که داره از لب شیر آب می خوره ... اونوقته که از تو طبیعت بودن لذت می بری .
خوش باشید.

No comments: