Wednesday, April 10, 2002

بهتون گفته بودم که می خوام به طور حساب شده کمتر وبلاگ بنویسم .... ولی نمی دونین چقدر سخت بود ... تا این تصمیم رو گرفتم ... کلی مطلب حمله کردن ... همشون دعوا داشتن که بیان این تو ... و من به سختی با هاشون مبارزه کردم ...
ولی حالا پشیمونم ... من مثلا می خواستم از وابستگیم به وبلاگم کم کنم و دل مشغولش نباشم ... ولی دیدم ... بازم یک جورایی با صرف انرژی بیشتر حواسم بهشه ... راستش دلم نمی یاد کاملا بی خیالش بشم ...
خلاصه اینکه ... دنیای عجیبیه ... و آدمی زاد از اون عجیب تر ... آمادست به همه چی وابسته بشه ... و برای خودش بند بسازه ... این دقیقا همون چیزیه که کریشنا مورتی می گه ... که ... شما برای ترک عادت ها و رفتار های بدتون ... اگه شیوه ی ... مقابله رو در پیش بگیرین ... معنیش اینه که همون وقتایی که شما دارین فکر می کنین که بد نباشید ... بدی به طور نا خود آگاه تو ذهن شما وجود داره و تاثیر خودش رو می گذاره ... برای اینکه بدی از بین بره باید فقط باید یک نگاه بی برداشت بهش داشت تا خودش از بین بره ...
...
حالا یک وقت مسائل قاطی نشه ... من قصد از بین بردن وبلاگم رو ندارم .... اصلا من طاقت دیدن خون هیچ گلابی ای رو ندارم ... خیلی دلم نازکه ! ;)

No comments: