همون طور که از قدیما مستحضرین ... من به شل سیلور استاین خیلی علاقمندم ... و چند شب پیش از دور به کتاباش تو کتاب خونم نگاهی انداختم ... خیلی وقت بود که ازشون بی خبر بودم ... با خودم گفتم که یک سره دیگه بهشون بزنم ... شاید یکی دو تا تیکه هم تو وبلاگم نوشتم ... ولی وقت نشد ....
امروز وبلاگ مانا نیستانی رو دیدم ... مطلب و کاریکاتور جالب و فراخور حالی داشت ... فرا خور حال ما وبلاگ نویس ها ... یک نگاهی بندازید ....
البته من دوست ندارم بخاطر این حرف مانا ... از آوردن نوشته های شل سیلور استاین پشیمون بشم ... شاید یک کمی حق باهاش باشه و و جمع کسیری از جوونها بعد از غربزدگی ... و ... سراب سپهری زدگی ... به شل زدگی دچار شده باشن (باشیم !) ... ولی هرزگاهی ...ظاهر ساده اینجور مطالب برای یادآوری لطافت و سادگی دوران کودکی .... و معانی زیادی که نویسنده توش پنهان کرده یا بنظر میاد که پنهان کرده باشه (!)... برای به کار وا داشتن مغزبه روش بزرگسالان لازمه ...
مانا یک چیز دیگم گفته که بازم تا حدی حق داره ... می گه : "این مملکت 60 ملیون عارف و شاعر نمی خواد ! ... تخصص های دیگم لازمه ...."
بله حق داره ... ما برای پیشرفت به تخصص در همه زمینه ها احتیاج داریم و شاید مشکل ما تخصصی نشدن کامل ما در یک رشته خاصه ...
ولی عرفان چیزیه که می تونه تو دل هر کسی با هر تخصص و شغلی باشه ... و نه تنها مزاحم کار و تخصصش نباشه ... بلکه بهش انرژی بده ... برای یک زندگی بهتر... و مقاومت بیشتر در برابر سختی ها ...
No comments:
Post a Comment