سلام ...
سعی می کنم غر نزنم دیگه ... یعنی به همونجایی برسم که غرزدن معنا نداره ... قدمهای خوبی برداشتم ...
البته وسط امتحانات وقت خوبی نیست برا قدم زدن ... ولی اشکال نداره ... وقتی گرسنگی هست باید غذا خورد !!
من هم می نوشم از شراب ... سر مست می شم و قدم زدن آغاز می کنم ...
راستی از کتابی که خوندم بگم ... وسط درسها کتاب خوندن حس عجیبیه ... هم لذت بخشه و هم احساس گناه می کنی ... فکر کنم با این تفاسیر می شه مطمئن بود که گناهه .. ولی اون اثر منفی رو نداره ... حتی گاهی ثواب هم داره !!!
کتاب آهنگ عشق ( سمفونی پاستورال ) اثر اندره ژید
خیلی خوب بود ... البته آخرس حس عجیبی داشتم ... خشکم زده بود ... یک حس تنهایی و سردرگمی ...
البته برای صحبت کامل تر راجع بهش باید دوباره بخونم ... با سرعت و نگرانی کمتر و به قسمت هایی که به کتاب مقدش اشاره کرده عمیق تر فکر کنم ... می دونید وقتی یک درصد زیادی از حواسم دنبال امتحان و درسه نمی شه انتظار داشت کتاب رو خوب بخونه ... فقط می تونم احساسمو از مجموعش
بگم ...
چندتا کتاب هیجان انگیز دیگم اینجا در رقابت هستن با کتاب فیزیولوژی و مبانی و تاریخ
ولی خیلی هم بچه بدی نیستم تنظیم می کنم که درسام خوب خونده بشن که این ترم به خیر و سلامتی تموم بشه ...
P:
No comments:
Post a Comment