Saturday, March 27, 2004

سلام
من از سفر 8 روزم برگشتم ... نمی شه به این راحتی از این همه دیدنی که دیدم حرف بزنم .. یعنی در واقع نمی تونم ذهنم رو مرتب کنم ... سفر پر و پیمونی بود ...
جاهای دیدنی و آثار باستانی زیاد دیدم ...

شوش با قدمت 6000 ساله اش با کاخ آپادانای داریوش کبیر و در کنارش قلعه فرانسوی ها که محل استقرار باستان شناسان فرانسوی بوده ... برای جابه جا کردن آثار کاخ آپادانا (باعث ناراحتیه که ببینی بهترین ها تو موزه لوور هستش ... ولی از طرف دیگه وقتی می بینی مجسمه هایی که موندن اینجا چه بلایی سرشون اومده ... فکر می کنی همون بهتر که یک سری رو بردن تا سالم بمونه !! آدم خیلی خجالت می کشه ... ) هفت تپه و موزه هفت تپه ... با گور ها وتابوت های عجیبش ... و چغازنبیل (دورانتاش) از دیگر آثار باستانی شوش بودن ... و همچنین مقبره دانیال نبی ...(که یکی از پیغمبرانی هست که یهودی ها و مسیحی ها ... باز خجالت می کشی وقتی می بینی انگار از سر لج با زوار غیر مسلمون تبدیلش کردن به مسجد و حسینیه بدون چادر هم راه نمی دن !! ) ...

خرم آباد با قلعه فلک الافلاک (یا دژ شاهپور) و موزه مردم شناسی ...

دزفول(تاریخچه، مقاله کاپوچینو در مورد دزفول) با این همه مقبره و آمام زاده ...با انواع کرامات ... و احساس عجیبی که از قدم برداشتن رو خاکش بهت دست می ده ... چه آدم هایی که قدم بر نداشتن رو این خاک ... عرفا ... دراویش ... خیلی عجیبه انگار که این شهرنه خیلی بزرگ یک جور هایی همه آدم های بزرگ رو به سمت خودش دعوت می کرده ... و زمین عجیبش ... که روش خاکه و زیرش ترکیب عجیبی از قلوه سنگ ... خیلی قشنگه ولی می ترسی هر لحظه بره پایین ...
از مناطق طبیعی که نمی شه حرف زد ... از مزارع و باغ هایی که دیدم ... از گله گوسفندا و بزها و گاوها ... چقدر این بره ها و بزغاله ها شون نازن :) ... از انواع و اقسام پرنده با صدا های عجیب و اسم های محلی ... یکیشون که الان یادم میاد همون ابابیل قصه عام الفیل هست که سنگ می ریزن رو سر فیل ها ... اینجا شوکوره خوانده می شه ... پرنده ای که کوره و برای پرواز باید خودش رو از یک بلندی بندازه پایین ... نمی تونه از زمین بلند بشه ... جالبیش اینه که چطور این پرنده تو قصه عام الفیل تونسته از زمین سنگ برداره !

از اون جاهای بکری که هیچ کس نمی ره ... کوه و رود ... و بیشه ... اون جایی که باید هر لحظه منتظر باشی یک گراز نر وحشی 300 کیلویی بپره بیرون و تیکه پارت کنه ...

از تجربه های جدیدی که داشتم ... گذر کردن از رود کرخه با یک بلم لغزان که فقط برای سه نفر جاداره ... از میون نی زار ها و شاخ و برگ ها ... شلیک کردن با یک دولول شکاری ... و همینطور با یک کلت با تیر های واقعی از همون هایی که باهاش آدم می کشن! ... خیلی جالب بود ... هدف گیریم هم پیشرف کرد ... (خلاصه مواظب باشد ناراحتم نکنید ... من آدم خطرناکی شدم !! ) کلی هم از آثار جنگ دیدم و انواع و اقسام گلوله و ترکش ... تیر کاتیوشا و مینی کاتیوشا ... سنگر های جنگی رو دیدم و خرابی ها رو ... و همینطور دیدم که جنگل ها و نی زار ها با چه سرعتی داره خراب می شه ...
همیشه فکر می کردم شمال ایران سبز ترین جای ایرانه ... ولی تو این سفر گاهی واقعا شک می کردم که کجا هستم ... شمال یا جنوب ! هوای خیلی خوبی بود به خصوص با ورود ما بارون خوبی هم اومد .. البته روز های آخر انقدر گرم شد که نشونمون بده اینجا جنوبه ... و آفتاب داغش می سوزونه بد جور ;)
رودخونه کرخه و دز با انشعاباتشون سد هاشون و پل هاشون ... فوق العاده بودن

خیلی حرف زدم ... با این وجود نگفته زیاد مونده ... چیزهایی که نمی شه گفت و تعریف کرد فقط باید دید ... اگر شد از عکس هام می گذارم اینجا ... ولی واقعیت یک چیز دیگست ... حتما اگه فرصتی شد برید اون طرف ها ... با یک آدم محلی برید که ببردتون جاهای پرت و بکر ...

No comments: