Wednesday, March 03, 2004

دیشب خواب مسابقه دو 200 متر دیدم ... تا به حال تو همچین رشته ای مسابقه ندادم ... تو خواب برنده شدم .. تو واقعیت این غیر ممکنه ... چون اصولا من سرعتی نیستم ...
دیشب خیلی خوابهای دیگه هم دیدم ... همش نگران بودم ... کاش یادم بود چی دیدم ...
خواب رو بی خیال الان با واقعیت و سفری که همین الان الان توش هستم چه کنم؟
آیا می تونم ؟ نمی دونم ... کمک می خوام ...
باک بنزینم باید وصل باشه به یک پمپ بنزین بزرگ ... برای راه به این درازی ...
سرعت سنجم باید نا محدود باشه و قدرت موتورم کلی اسب بخار باشه ... تا بشه راه به این درازی رو تو زمان به این کمی رفت ...
لیدرم باید مسیر حرکتم رواز بالا ببینه و بهم بگه کجا ها مانع هست ... تا با این سرعتی که می رم یکوقت چپ نکنم ...
این راه، اساس زندگی منه ... می دونم ... ولی آخه من می ترسم ...
اگه نتونم تا آخر راه برم چی؟
اگه مسیر رو گم کنم چی؟ اگه وسط یک بیابون تنها و بی جون گم بشم چی؟ ... اونوقت وضعم از الان هم بدتر می شه ...
اگه وسط راه یادم بره و به یه دلیل بی خود پیاده بشم و برای همیشه جا بمونم چی؟ ...
اگه همه مسیر رو برم در حالی که تو راه خوابم و یا فکرم یک جای دیگست چی؟ اونوقت چیزهایی که باید ببینم و یاد بگیرم رو از دست می دم ... و دوباره باید برگردم اول خط و اینبار با انرژی کمتر ...
من ضعیف تر از اونم که شروع کنم ... باید کلی تمرین کنم قبلش ...
آره می دونم .... زمان ... وقتی برای تمرین نیست ... چقدر بد ...!
بهتر که فکر نکنم به ترس هام ... وبه اونچیزهایی که دوست ندارم اتفاق بیفته و اون چیزهایی که دوست داشتم قبلا اتفاق می افتاد ... من الان دیگه راه افتادم ...به خودم می گم که" من می تونم" ... یعنی باید بتونم ... الان دیگه باید فقط به جلو نگاه کنم ... :)

No comments: