دانشگاه باز شروع شد ... با همه صبح زود پاشدن هاش و ضد حال زدنهاش ... با برنامه به هم ریختن هاش ...
امروز به عنوان اولین روز ... اتفاقا ... ;) ... روز خوبی بود و خوش گذشت ... بهتر از امروز فرداست که میشه اولین روزه دودر کردن ... کلاس رو در بدو شروع دودر می کنم تا برم نمک آبرود .... و ته دلم غصه جمعه های دیگه رو می خورم که با جدی شدن کلاس ها نتونم دودرشون کنم و همه رویاهای کوه رفتن با این اکیپ جدید کوهنوردی که دارم بهشون می پیوندم به باد می ره ...
...
ته ذلم می گم اشکال نداره ... دل به ده به هرچی که پیش میاد ... و سعی کن از بدترین جریانات بهترین انرژی رو بگیری ... با خودم می گم اینا و هر چی که برخلاف میلم پیش بیاد ... تهش یک نکته مهم برای گوش زد کردن داره که باید پیداش کنم ...
و در این مورد خاص می گم ... با اینکه عاشق کوهم ... و شاید چون عاشق کوهم ... یار بی مثال من دوست نداره من تو بند چیزی بیفتم که ارزش وجودیم بیشتره ... یارم انتظار داره دلبسته به چیزی بشم که لیاقت من رو داشته باشه ... البته لیاقت من رو که نه ... اونم من نادون و بی وفا و ناپاک ... بلکه لیاقت اون یکذره نوری که تو دلم دارن .. و همه آدم ها دارن .. و اکثر مثل من قدرش رو نمی دونن ... یار من نگران اون نوره ...
می دونم که نکته اینه : .... عشق خوبه .. دوستی و محبت .. و مانوس شدن خوبه .... ولی تا اون جایی که از این دوستی و محبت دور قلبم دیوار نسازم ... و راه یار واقعی رو نبندم .. راهش باز باشه تا به قلبم رفت و آمد کنه ... تا قلبم رو صفا بده ... و شفافم کنه ... تا حجاب نباشم ... تا از قالب وجودم رها بشم .... تا عشق بشم ... مثل همه دنیا ... یک رنگ بشم با روح هستی ...
No comments:
Post a Comment