Friday, July 25, 2003

سلام
این منم .. اینجا نشسته ام ... حرف بسیار دارم ... اما ... نمی خواهم سخن گویم ...
دل تنگی زیاد دارم ... و چونان همه انسان ها گوشی شنوا می خواهم که بشنود ...
اما می دانم که خودم همیشه بیشتر شنونده بوده ام تا گوینده ای که گوشی نیاز داشته باشد ... و اکنون که گوشی می خواهم برای گلایه هایم و دلتنگی هایم ... باز می دانم که اگر ببینمش باز نقش شنونده را دربرابرش خواهم گزید ... چرا که این نقشی است که خوب می دانمش ... و این نقشی است که بیشتر می پسندم ...
شاید گاه هوای درد و دل کردن کنم ... ولی از ته دل سکوت را بیشتر می پسندم ... هر وقت هم که لب به سخن و گلایه گشوده باشم ... پس از آن پشیمان می شوم و شرمنده اینکه چقدر کم طاقت بوده ام .... انگار سخن گفتن و گلایه کردن را نشانی از ضعف خودم می دانم ....
بهترین جای سخن گفتن را اینجا می دانم ... جایی که تا به حال از حرف زدن در آن پشیمان نشده ام .. محکمه ای که خود هم محکومش بودم ... هم قاضی اش ... معمولا حکم اجرا شده و نتیجه گیری اخلاقی هم کرده ام ... هر وقت اینجا آمدم بهترین نتیجه ها را گرفتم ... اینجا ...و سررسید تنهای هایم ... هر دو جایی هستند که در آنها معمولا محکومم ... و چه دوست می دارم این محکومیت را ... امیدوارم نبینم روزی را که با جرمی مسلم از این محکمه تبرئه شوم ... که آن روز روز بدبختی من خواهد بود ... آغاز یک خواب عمیق ... ... وای به روزی که عادت کنم به بی گناهی ... وای به روزی که خود را بی گناه بدانم و دیگران را گناه کار ... چه می ترسم از این احساس ... زمان هایی پیش آمده که خودخواهانه تا آن مرز پیش رفته ام ... و قضاوت های خودخواهانه کرده ام ... ولی از آنها پشیمانم ...
می خواهم همیشه به خود بگویم ... اشتباهاتم را و گوشزد کنم لغزش هایم را ... و فراموش کنم بدی های دیگران را ...
و
و مهم تر از همه به داشتن این محکمه سخت گیر به خود نبالم ... که این بالیدنی که همین دم حسش می کنم ... خود شروعی است برای انهدام این محکمه ...

No comments: