وای که چه اینترنت کندی دارم من این روزا ... یک وقت وسط درسا هم کی می گذارم وبلاگ می نویسم ... ازبس کندم نمی تونم بفرستم و بی خیالش می شم ...
از سیاست و این حرفا گفته بودم ... از کار و زندگی و درس ... نه از کار نگفته بودم :"> .... می خواستم از سفر بگم ... از برنامه ها و فکرایی که برای یک تابستون نامعلوم دارم .... حالا دیگه بگذریم .
و امشب هم می خوام از تاتر "کسب و کار آقای فابریزی" بگم ...
نمی دونم دیدین یا نه ... خیلی سال پیش تاتر تلویزیونیش رو ساخته بودن ... تازگی ها هم دوباره نشونش داد ... نمی خوام قصه اش رو بگم ... نمی خوام هم خیلی حرف بزنم ... فقط می گم که جریان زندگی مردیه که حساب و کتاب رو از زندگی خودش پاک کرده ... شغلش گرفتن پول مردم و دادن بهره بالا به اون هاست ... و در مقابل قرض دادن این پول ها به دیگران با بهره خیلی کم ... بدون هیچ رسیدی ... و بدون هیچ فکر و نگرانی ای در مورد اختلاف حساب ها و حتی اینکه بدهکارها پول رو پس ندن ... خودش رو و زندگیش رو واگذار کرده ... تا حساب ها خودشون ردیف بشن ... از دید من این نهایت وارستگی و آخر ایمان ... و همه چیز هم به خوبی پیش می ره براش ... دنیای عجیب و غیر قابل فهمی داره برای ما ... اما احساس می کنم که همچین آدمی چقدر آزاد و خوشبخته ... و در عین حال موفق ... در زندگی این شخص معجزه رخ می ده !
No comments:
Post a Comment