Monday, June 09, 2003

چقدر سخته دیدن ناامیدی یک دوست ... بی انگیزگی ... و به پوچی رسیدن اون ... وقتی می بینی که کارش به خود کشی رسیده ...
الان کنارت نشسته و به حرفهات گوش میده ... به شوخی هات می خنده ... ولی از اینکه فکر کنی ممکنه باز هم اون کار رو تکرار کنه ... لرزه به اندامت می افته ... و تو تنها کسی هستی که می دونی جریان قرص خوردن اون رو ...
چقدر حسرت می خورم وقتی هدر رفتن این همه انرژی رو می بینم .... وقتی می بینم که کسی چه آسون می خواد وجود ارزشمند خودش رو از بین ببره ... وجودی که می تونه لبریز از نور بشه ... من چطور بهش بفهمونم ... خیلی کار سختیه .... آخه من این وسط چکاره بیدم .... :|
خدایا .... خودت بهش اتکا بده ... بهش آرامش بده .... یارش باش ... منبع انرژیش باش ....

No comments: