دیشب می خواستم از مراسم بنویسم ... کلی حرف بزنم ... اما یکهو نمی دونم یک حسی بهم گفت بی خیال ننویس ... امروز دوباره ... دلم خواست بنویسم ... قبلش رفتم یک چرخی زدم و گزارشاتی که دیگر وبلاگیست ها نوشته بودن خوندم ... باز حس نوشتنم پرید ... آخه همه همه چی رو کامل و خوب گزارش کرده بودن ... (وبگرد - عکسای حامد بنایی - گاو- itiran)
فقط من می تونم احساس خودم رو به عنوان یک تماشاچی نا شناس بگم ... اینکه انتظار من از همچین گردهمایی ای این بود که دو حالت داره ... یا زیاده رسمی و حوصله سر برو ... یا یک جمع جوونونه و بی هیچ تکلفیه ... جمعی که از یک اکیپ جوون پر شر و شور می شه انتظار داشت ...
اما نتیجه یک چیز بینابین بود ... جونایی که خودشون رو با یک محیط رسمی وفق داده بودن و آروم گرفته بودن ... و کله گنده هایی که در مقابل کمترین مقدار شیطنت کم آورده بودن ... و یک کم - تاکید می کنم خیلی کم- از قالب رسمی خودشون اومده بودن بیرون ... کم پیش میاد که تو مجامع عمومی بینیم که اونهایی که پست و مقامی دارن .. بی تکلف لبخند بزنن ... معمولا برای خدشه دار نشدن چهره اجتماعیشون !! چهره ظاهریشون رو با اخم زینت می دن ... البته آقای گرگین نقش اصلی رو در غیر رسمی کردن فضا بازی می کرد ...
روز بدی نبود ... ولی می تونست بهتر باشه ... به منم یک ساعت رسید ... ولی کاش کامپیوتر می رسید ... فکر کنم تو قرعه کشی کامپیوتر یک کمی تقلب شد برای اینکه دو نفر آخر خانوم باشن و کسی شاکی نشه ;)
No comments:
Post a Comment