خیلی وقت پیش سالها .. و قرن ها پیش ... احتمالا در چنین روزی ... اونها روزه بودند ...
و من در میان باد و بوران ... در میان مشغله روز به یادشان بودم ... بخصوص هنگام غروب ... به یاد گرسنگی و نهایت بخشندگی ...
چطور ممکن است ... کسی در عین گرسنگی ببخشد ... آن هم برای سه شب متوالی ... این ممکن نیست مگر اینکه سیر باشد از جای دیگری ... مگر آنکه روحی بزرگ داشته باشد و اتصالی قوی ... و بریده باشد از همه وابستگی ها ... جز عشق نداند و جز عشق نخواهد و یار ...
No comments:
Post a Comment