وای دلم می خواد داد بزنم .... دلم گرفته ... دلم کوه می خواد ....
خیلی وقته که نرفتم ... خیلی وقته که احساس نیاز می کنم به کوه ... خیلی وقته که یک نفس عمیق نکشیدم تو هوای کوه ...
دو هفته گذشته خیلی دلم می خواست برم ... اما نشد ... دیگه نمی دونم ... تا آخر این هفته اگه نرم می دونم که اوضاع بد می شه ... شده تنها برم ... یک ساعت فقط برم باید برم ...
آخر این هفته بچه ها یک برنامه کویر دارن .. ولی من نمی رم هم بخاطر کلاس جمعه ام هم بخاطر اینکه فکر کنم برنامشون بیشتر با ماشین گشتن باشه ... من دلم پیاده رفتن تو گویر می خواد ... صبح خوابیدن و شب راه رفتن ... زیر آسمون بی انتها ... یک کوه جینگولی هم دعوت شدم برای جمعه ... ولی اصلا حسش نیست ... نه حسش هست ... نه خیلی چیزای دیگه ...
الان فقط سکوت کوه ... باد کوه ... و نشستن بالای ارتفاع رو می خوام ....
یک عکس قدیمی رو نگاه کردم از دربند دلم خواست ... یک عکسی که توش منظره دره دربند و پشتش تهران دود گرفته ...
کاش الان بالای کوه بودم ...
ولی امروز نمی شه ... دو تا کلاس دارم به علاوه اینکه امروز شروع مسابقات دوومیدانی لیگ آقایون هست ... ورزشگاه شیرودی .. احتمالا یک سر می رم ...
کوه می مونه برای یک روز دیگه ... ولی تا آخر هفته حتما می رم
:P
No comments:
Post a Comment