این یک هفته چه خبر بوده اینجا ها ..
من اومدم دیدم آب اینجا راکد شده و داره تبدیل به مرداب می شه ... بنابر این احتیاج به یک آب حوضی داریم برای تعویض آب اینجا ;)
سفر به یاد موندنی و خوبی بود و خوابگاه دانشگاه فردوسی مشهد هم خوب بود و فضای اطرافش قشنگ بود .
بچه های دانشگاه ما هم کولاک کردن ... ولی چند جایی حقشون خورده شد ... بخصوص تو شنا .
کلا هم کار داورهای رشته کاراته چندان رضایت بخش نبود به خصوص در کمیته و کوتاهی در گرفتن خطای ضربه های سنگین.
و همچنین آشکارا واضح بود که عده ای با درجه بالا در رده پایین تر شرکت می کردند ... احتمالا به امید کسب مقام ... و کار به جایی رسید که کمیته مربوطه از مربیان تعهد گرفت که شرکت کنندگان حتما در رده خود شرکت می کنند.
بزرگترین نتیجه این مسابقات به عنوان اولین مسابقات کشوری که شرکت کردم تجربه شخصی ذن برای کسب آرامش و تمرکز و دور کردن تنش و اضطراب قبل از شروع کار بود که واقعا به من کمک کرد.
Wednesday, July 31, 2002
سلام به همه ...
من از المپیاد برگشتم ...
با یک مدال برنز برای مقام سومی کاتای انفرادی و یک کاپ مقام اولی تیمی در کاتا و یک کاپ مقام سومی تیمی در کمیته.
:>:">
من از المپیاد برگشتم ...
با یک مدال برنز برای مقام سومی کاتای انفرادی و یک کاپ مقام اولی تیمی در کاتا و یک کاپ مقام سومی تیمی در کمیته.
:>:">
Tuesday, July 23, 2002
سلام و خداحافظ.
فردا می ریم مشهد ...
دعا کنید دست پر برگردم ... اگه برگشتم و هیچی نگفتم بدونین که خراب کردم ... که احتمالش هم کم نیست ! p:
راستی امروز تو راه برگشت سر از قهقرا در اوردیم ... یک جایی که به ظاهر فضای سبز بود و در واقع پاتق معتادا ... از همه نوع ... سیگار بگیر ... تا دود و دم و سرنگ و اینا .... یک قهقرای واقعی و ترسناک ;)
فردا می ریم مشهد ...
دعا کنید دست پر برگردم ... اگه برگشتم و هیچی نگفتم بدونین که خراب کردم ... که احتمالش هم کم نیست ! p:
راستی امروز تو راه برگشت سر از قهقرا در اوردیم ... یک جایی که به ظاهر فضای سبز بود و در واقع پاتق معتادا ... از همه نوع ... سیگار بگیر ... تا دود و دم و سرنگ و اینا .... یک قهقرای واقعی و ترسناک ;)
Sunday, July 21, 2002
سلام ... من امشب هم اومدم خونه ... ولی حرفی برا گفتن ندارم ... تمرینات سخت آمادگی برا مسابقات دیگه مجالی برا فکر کردن برای آدم نمی گذاره ...
منو باش که فکر کرده بودم تو خوابگاه وقت کتاب خوندن پیدا می کنم ... ولی نه اصلا شدنی نیست ...
منو باش که فکر کرده بودم تو خوابگاه وقت کتاب خوندن پیدا می کنم ... ولی نه اصلا شدنی نیست ...
Friday, July 19, 2002
سلام اهالی .... من رفته بودم اردو ... کارم درست شد و الان جزو ترکیب اصلی تیم دانشگاه هستم ... اونی که نور چشمی بود و مربی مجبور شده بود بگذارتش جای من الان تو ذخیره هاست ...
امشب اومدم خونه استراحت ... ولی واقعا شب تو خوابگاه خوابیدن کاره سختیه ... تازه من راحت خودم رو وفق می دم ... ولی تخت خود آدم یک چیز دیگست ...
تو همین دو روزه انقده آدم های جور واجور دیدم که نگو ... از همه نوعی ... حرف برا زدن زیاد دارم ... ولی خیلی تو موود حرف زدن و قصه کردن نیستم ... فعلا دارم سعی می کنم خودم رو به بی کامپیوتری خوابگاه عادت بدم ... که دو روز دیگم که می ریم مشهد زیاد بهم بد نگذره ...
:)
امشب اومدم خونه استراحت ... ولی واقعا شب تو خوابگاه خوابیدن کاره سختیه ... تازه من راحت خودم رو وفق می دم ... ولی تخت خود آدم یک چیز دیگست ...
تو همین دو روزه انقده آدم های جور واجور دیدم که نگو ... از همه نوعی ... حرف برا زدن زیاد دارم ... ولی خیلی تو موود حرف زدن و قصه کردن نیستم ... فعلا دارم سعی می کنم خودم رو به بی کامپیوتری خوابگاه عادت بدم ... که دو روز دیگم که می ریم مشهد زیاد بهم بد نگذره ...
:)
Tuesday, July 16, 2002
راستی ... یک نگاهی به نتایج نظر سنجی سایت گویا بندازید ... هرچند مشکلات ما با دونستن نظر مردم حل نمی شه ...
امروز عقد محضری خواهرم بود ... و فردا یک مهمونی کوچولو ...
برای هردوشون بهترین آرزوها رو دارم ... آرزوی سال های سال خوشی و سلامتی و عقل و عشق و بازم عشق .
:)
برای هردوشون بهترین آرزوها رو دارم ... آرزوی سال های سال خوشی و سلامتی و عقل و عشق و بازم عشق .
:)
Monday, July 15, 2002
دلم نمی خواست اصلا در این مورد چیزی بگم .. :|
در مورد اینکه ... احتمالا برای مسابقات نمی رم و جام رو می دن به یک نورچشمی !!! وقت و حوصله دعوا برا پس گرفتن حقم ندارن ... ولی چند درصد احتمال داره اعتراض اعضای دیگه تیم به نتیجه برسه و من هم برم .. البته سن سی که انتخابمون کرده بود هم با بودن من موافق بود ... ولی می گفت چاره ای نداره ...
هر چه پیش آید خوش آید :> :)
در مورد اینکه ... احتمالا برای مسابقات نمی رم و جام رو می دن به یک نورچشمی !!! وقت و حوصله دعوا برا پس گرفتن حقم ندارن ... ولی چند درصد احتمال داره اعتراض اعضای دیگه تیم به نتیجه برسه و من هم برم .. البته سن سی که انتخابمون کرده بود هم با بودن من موافق بود ... ولی می گفت چاره ای نداره ...
هر چه پیش آید خوش آید :> :)
Sunday, July 14, 2002
امروز تست شنا داشتم و کاراته .... هر دوش رو خیلی وقت بود جدی کار نکرده بودم ... شنا رو چون رکوردم جالب نبود خودم انصراف دادم (البته تا همینجاشم یواشکی رفتم چون نمی شه تو دوتا رشته انفرادی شرکت کرد .. ) ... اما کاراته انتخاب شدم ... جزو 7 نفری که قراره برن برا المپیاد دانشجویی ... از همه ایران اومده بودن ... سی و خورده ای نفر بودیم کلا ... حالا ببینیم مسابقات که مشهده چه می کنیم ... من خیلی امیدوار نیستم ... :">
Friday, July 12, 2002
راستی ... چند روزه می خوام بگم ... یادم میره ... یک سری به این وبلاگ بزنید ...
فردا دارم می رم اردو ... اگه چند روزی اینجا خبری نبود ببخشین ... گه گاه یک سری بزنین و گل ها رو آب بدین یکهو نمیرن ...
شاید فردا شب اومدم خونه ... شایدم پس فردا شب .... نمی دونم ... ولی دوشنبه شب باید بیام ... آخه سه شنبه صبح عقد خواهرمه ... تو محضر ... چهارشنبه عصرم یک مهمونی کوچولو و خصوصی ...
اگه این جریان نبود می موندم تو اردو تا 30 تیر ...
حالا ببینیم چی می شه ..
فعلا خداحافظ ... پاینده باشید.
xxx
:):):):):):):):):):)
شاید فردا شب اومدم خونه ... شایدم پس فردا شب .... نمی دونم ... ولی دوشنبه شب باید بیام ... آخه سه شنبه صبح عقد خواهرمه ... تو محضر ... چهارشنبه عصرم یک مهمونی کوچولو و خصوصی ...
اگه این جریان نبود می موندم تو اردو تا 30 تیر ...
حالا ببینیم چی می شه ..
فعلا خداحافظ ... پاینده باشید.
xxx
:):):):):):):):):):)
رضایت نامه گرفتن تو این سن برای خروج از اردو واقعا کار ناراحت کننده ایه ... جامعه ای که به شخصیت من بی احترامی می کنه ... باید گذاشتش و رفت ... رفت جایی که احساس نکنی اسیری ... الان شاید من به عنوان یک دختر از این مسئله شاکی باشم .. ولی فکر می کنم ... این یک نمونه از هزاران موردیه که در اون حق انتخاب از طرف گرفته می شه و ازش سلب آزادی می شه و قدرت تفکر و ارزش روحش زیر سوال می ره ... و در حالت کلی همه دختر ها و پسر های جامعمون رو شامل می شه ... شاید به نسبت کم و زیاد باشه ... ولی همشون از یکجا ناشی می شن ... تا یک حدیش به حکومت و سیاست گذاری هاش ربط داره ... بقیش بر می گرده به بیماری های درونی جامعمون ...( اینجا به اینکه چه مسائلی این بیماری ها رو تشدید کرده کار ندارم ! ! )
Thursday, July 11, 2002
راستی ما وبلاگ ها جزو حصر مطبوعاتی هستیم یا نه ;) ... می خوام ببینم می تونم راجع به مسئله به این مهمی حرف بزنم یا نه ...
احساس می کنم در پی شلوغ پلوغی های تهران در روز 18 تیر و جریان آغاجری و آیت الله طاهری دوباره مردم دارن سیاسی می شن ... دوباره میل به حرف زدن در باره سیاست شروع می شه ... میلی که از یک گرسنگی دیرینه ناشی می شه ... میلی که همیشه سرکوب شده ... میلی که هیچ وقت به خوردن غذا منتهی نشده ... میلی که برای من با آمدن آقای خاتمی به اوج رسید ... و و در دور دوم ریاست جمهوری ایشان به قهقرا رفت ... من که دارم به فراز و نشیب ها و بالا پایین رفتن های بی نتیجه عادت می کنم ... فقط به این نتیجه رسیدم که در زمینه ای که هیچ قدرت و نقشی ندارم ... بهتره فقط تماشاچی باشم ... حتی دستام دیگه جون تشویق کردن هم ندارن ...
پس ساکت می شم ... ببینم آشپز این بار چه کرده و ... از بوی حرکت و تغییر به سوی دموکراسی اشتهای من باز میشه و میل به فعالیت پیدا می کنم یا نه ...
احساس می کنم در پی شلوغ پلوغی های تهران در روز 18 تیر و جریان آغاجری و آیت الله طاهری دوباره مردم دارن سیاسی می شن ... دوباره میل به حرف زدن در باره سیاست شروع می شه ... میلی که از یک گرسنگی دیرینه ناشی می شه ... میلی که همیشه سرکوب شده ... میلی که هیچ وقت به خوردن غذا منتهی نشده ... میلی که برای من با آمدن آقای خاتمی به اوج رسید ... و و در دور دوم ریاست جمهوری ایشان به قهقرا رفت ... من که دارم به فراز و نشیب ها و بالا پایین رفتن های بی نتیجه عادت می کنم ... فقط به این نتیجه رسیدم که در زمینه ای که هیچ قدرت و نقشی ندارم ... بهتره فقط تماشاچی باشم ... حتی دستام دیگه جون تشویق کردن هم ندارن ...
پس ساکت می شم ... ببینم آشپز این بار چه کرده و ... از بوی حرکت و تغییر به سوی دموکراسی اشتهای من باز میشه و میل به فعالیت پیدا می کنم یا نه ...
امروز بخاطر برنامه ریزی های سوتی دانشگاه ... و دیر شدن ... مجبور شدیم بریم دربند خودمون ... آبشار دوقلو و شیرپلا .... آخر هفته دیگه اگه اردو کاراته نرم به برنامه قله دماوندشون می رسم ...
در مورد رفتن یا نرفتن مسابقات هنوز تصمیمی نگرفتم ... شنبه برم برا تست ... هرچه پیش آید خوش آید ...
راستی امروز افتتاحیه نمایشگاه مانا نیستانی تو خانه کاریکاتور رو از دست دادم ... با این بر نامه هام فکر کنم وقت نکنم برم ببینم ... ولی شما حتما برید ... :)
در مورد رفتن یا نرفتن مسابقات هنوز تصمیمی نگرفتم ... شنبه برم برا تست ... هرچه پیش آید خوش آید ...
راستی امروز افتتاحیه نمایشگاه مانا نیستانی تو خانه کاریکاتور رو از دست دادم ... با این بر نامه هام فکر کنم وقت نکنم برم ببینم ... ولی شما حتما برید ... :)
Wednesday, July 10, 2002
دارم با چشمان نیمه باز وبلاگ می نویسم ... دارم می نویسم ؟ ... نمی دونم شایدم دارم خواب وبلاگ نوشتن رو می بینم ... نمی دونم هرچی که هست می دونم که از راه که رسیدم تو حال خوابم برد و الانم تو مسیر رخت خواب به فکرم رسید وبلاگ بنویسم ... فردا قراره بریم کوه دسجه ... فردا پس فردا براتون از خواب کوه نوردی هم می نویسم ... دیگه الان بسه خواب وبلاگ داره طولانی و حوصله سر برو می شه ... اونم تو همچین روزی ... که دیروزش هجدهم تیر بوده و من حتی یک قدم سیاسی هم برنداشتم ... منی که اون سال شب امتحان یادم نمی ره چه حالی بودم ... آره حتی تو خوابم یادمه ... :S
یک کم در هم و بر هم حرف زدم بگذارید به حساب خستگیم ...
پیروز باشید .
ماهی سیاه کوچولو یی که از راه قله براتون پیغام فرستاده .... داره می ره از اون بالا دریا رو ببینه ... از راه رود خونه که به جایی نرسید ... هیچکسم بهش نگفت چجوری تو فتوشاپ فارسی بنویسه ... :|
دیگه واقعا شب به خیر .
:)
یک کم در هم و بر هم حرف زدم بگذارید به حساب خستگیم ...
پیروز باشید .
ماهی سیاه کوچولو یی که از راه قله براتون پیغام فرستاده .... داره می ره از اون بالا دریا رو ببینه ... از راه رود خونه که به جایی نرسید ... هیچکسم بهش نگفت چجوری تو فتوشاپ فارسی بنویسه ... :|
دیگه واقعا شب به خیر .
:)
Tuesday, July 09, 2002
دیروز و امروز خیلی خسته بودم .... احساس ضعف می کردم ... باشگاه هم نرفتم .. انگار نه انگار هفته دیگه اردو انتخابی دارم ... راستش خیلی دودلم که برم یا نه ... از یک طرف برنامه های در هم برهمم هست و عروسی خواهرم و شرکت و اینا .... از طرف دیگم ... رویای برنده شدن در مسابقات و ...... اووووووو ....
5 شنبه هم اردو انتخابی تیم کوه نوردی دانشگاه ... این یکی رو می دونم می خوام برم .... ولی کاراته رو دو دلم ... اخه بعد از این همه وقت کار نکردن چندان امیدی هم ندارم ... P:
چند وقته زیاد وقت نکردم بنویسم ... الان که به نوشته ها نگاه می کنم ... هر چی هم که نوشتم جز غر غر نبوده :">
راستی یک چیز جدید هم یاد گرفتم ....
اینکه آدم ها وقتی می رن تو فکر با اون ابر بالای سرشون انقده تابلو می شن که همه می فهمن ... گاهی میشه که ابری بالا سرتون ندارین ولی بقیه انقده ابر بالا سر خودشون گندست که میاد جولو چشمشون و اوونا فکر می کنن این ابر مال فکرای شماست ... به هر حال این ابر بازی بازیه بدی نیست ... گه گاه به سمت اونایی که ابر ندارن یک گوله پرت کنین که سرگرم شن ... یا به سمت اونایی که زیادی ابر دارن یک گوله از ابرای خودتون پرت کنید و ابرای در همشون رو پاره کنید بلکه کمی آفتاب به کلشون بتابه ... ثواب داره .. ;)
5 شنبه هم اردو انتخابی تیم کوه نوردی دانشگاه ... این یکی رو می دونم می خوام برم .... ولی کاراته رو دو دلم ... اخه بعد از این همه وقت کار نکردن چندان امیدی هم ندارم ... P:
چند وقته زیاد وقت نکردم بنویسم ... الان که به نوشته ها نگاه می کنم ... هر چی هم که نوشتم جز غر غر نبوده :">
راستی یک چیز جدید هم یاد گرفتم ....
اینکه آدم ها وقتی می رن تو فکر با اون ابر بالای سرشون انقده تابلو می شن که همه می فهمن ... گاهی میشه که ابری بالا سرتون ندارین ولی بقیه انقده ابر بالا سر خودشون گندست که میاد جولو چشمشون و اوونا فکر می کنن این ابر مال فکرای شماست ... به هر حال این ابر بازی بازیه بدی نیست ... گه گاه به سمت اونایی که ابر ندارن یک گوله پرت کنین که سرگرم شن ... یا به سمت اونایی که زیادی ابر دارن یک گوله از ابرای خودتون پرت کنید و ابرای در همشون رو پاره کنید بلکه کمی آفتاب به کلشون بتابه ... ثواب داره .. ;)
Sunday, July 07, 2002
سایت about.com ، واقعا سایت توپیه ... من HTML رو قدیما از اون یاد گرفتم .... حالا هم یک تو یک فرصت یک هفته ای می خوام خدای (!) فتوشاپ بشم ... P:
راستی اگه کسی راه فارسی نوشتن تو فلش 5 و فتوشاپ 6 رو می دونه به منم بگه ممنون می شم .
راستی اگه کسی راه فارسی نوشتن تو فلش 5 و فتوشاپ 6 رو می دونه به منم بگه ممنون می شم .
Saturday, July 06, 2002
امشب با جمعی از دوستان رفتیم بریم فیلم the others فرهنگ ولی بلیط گیر نیاوردیم و هممون شدیم خیط علیه سلام :| p;p;
Friday, July 05, 2002
شونصد سال بود که blogger نمی گذاشت publish کنم ... offfffffffff
:)
:)
این سایت iranianexperts تازه راه افتاده ... ولی چیز جالبی به نظر میاد .... من در اسرع وقت register خواهم کرد ... البته به توصیه صاحاب سایت ;-)
والبته آینده نگری شخصی برای بعد از ... اردو و مسابقات دانشجویی که به علت غیبت بیش از حد با شرکت خداحافظی کنم .... :">
ekhbmch
والبته آینده نگری شخصی برای بعد از ... اردو و مسابقات دانشجویی که به علت غیبت بیش از حد با شرکت خداحافظی کنم .... :">
ekhbmch
Thursday, July 04, 2002
نمی دونم چه بلایی سر برنامه هام اومده که به هیچ کاری نمی رسم ... از بعد از امتحانات اینطوری شده ... خودم فکر می کنم بخاطر جبران شرکت نرفتن ها و پیش فامیل نرفتن هاست که الان برا جبرانشون وقت کم آوردم ... و همینطور بخاطر برنامه نا معلوم اردو و مسابقات دانشجویی یک کم سر در گمم ... مضافا بر اینکه عروسی هم داریم و مسافر هم داریم و ... اینا ... :)
Monday, July 01, 2002
من از این آهنگ گل گلدون ، یاد پاییز گذشته و حال و هوای شرکت می افتم ... (ممنون از star)
:):):)
:):):)
من نمی دونم وقت وبلاگ نویسی از کجا بیارم .... شما می دونید کجا با قیمت مناسب می فروشن؟ ... ;)