Monday, November 21, 2005

خون جلو چشمم رو گرفته بود ...
هنوز هم چشم دیدن کسی رو ندارم ...

دلم می خواد در جهت خلاف تابش نور خورشید رانندگی کنم ... ولی نمی تونم

مسئله خیلی ساده است ...
یک مشکل درونی ...
وقتی یک دردی از درون قلقلکت می ده ... وقتی سوزشی گاه گاه آزارت می ده ... باید بدونی که اگه همه اشکالات رو هم گردن جامعه بندازی... یک واقعیت انکار ناپذیری هست ...
اینکه یک میکروب درون تو هست .. که تو باید از بینش ببری و تو مسئولش هستی ...

اگه دردی هست ... معلومه یک جای کار ایراد داره ... معلومه یکی کارش رو خوب انجام نمی ده ...
باید دنبال راه حل بود و درمانش کرد ...

و من و چشمم هردو تحت درمانیم ....
من و نگاهم کی تحت درمان قرار می گیریم ...
هر وقت که درد رو حس کنم ... و دنبال درمان برم ... و داروهامو مرتب مصرف کنم ....
:)

No comments: