من که نمی خوام حرف سیاسی بزنم ...
تازگی ها تو وبلاگ بناس حرفای سیاسی و مایوس کننده زد ...
خودمم که دیگه حوصله سیاست رو ندارم ... روش بی اعتنایی رو پیش گرفتم ...
دیروز 18 تیر 1383 بود ... این فقط یک اعلام تاریخه ... و من لابد یادم نمیاد که تو همچین روزی چه اتفاقی افتاد ...
این روز یک روز معمولیه ... نه ظلمی بوده و نه مظلومی ... حال و هوای تاریک روزهای بعدش رو هم که نباس به خاطر بیارم ... همه چی در حد یک بغض توی گلو و احساس ناتوانی و ضعف ... باقی می مونه ...
یک روز مثل همه روزا ... فقط نمی دونم چرا دانشگاه ما تعطیل شد و کلاس هامون تشکیل نشد ...
من که فکر می کردم یک روز معمولیه ... خوب وقتی کلاس ها تعطیل نشه آدم شک می کنه ...
نکنه تو این روز چند تا دانشجو مثل من ... ناکوت شده باشن ... نمی دونم والا ...
من که همچنان مریضم و تب دارم ... این فکر و خیال ها هم حتما بخاطر تب هستش ...
دارم هذیان می گم ؟؟؟!!!!
آره واقعا هذیانه ... چون بی فایدست ...
No comments:
Post a Comment