من و دنیای جدید من ...
من و سوالاتم ...
نا شناخته ها یی که فاصله زیادی باهام دارند
سوالات و ابهاناتی که دور سرم می چرخن ....
دوستان و استادانی که آماده هستند تا پاسخگویم باشند ...
اما حسی عجیب مانعم می شود ... نمی خواهم لذت ندانستن و کم کم درک کردن رو با یک میانبر کوتاه از دست بدهم ....
می دانم که زمان برای هدفم خیلی مهم هست .. و باید درست مصرفش کنم ...
ولی انگار هنوز هیچی نشده .. امر بر من مشتبه گشته که پای درراه بی سرانجام هنر نهاده ام ... منطق و برنامه ریزی بی معنا گشته و لذت حال را ترجیح می دهم به هدفی که دوستش داشته ام ...
و لذتی انکار ناپذیر از حضور در این دنیای جدید ...
لذت از تلاش برای ارتباط دادن ... مسائل علمی ... فیزیک .... هنر ... کار عملی ... و تاریخ هنر ...
تاریخ زندگی انسانهای برجسته هر عصر .... طغیانگران هر عصر ...
عشق به طغیان رو در دلم به جوش میاره ...
تلاش برای شناختن قوانین و عشق به شکستن اون قوانین ....
نمی دانم ... این چه راهیست که پیش گرفته ام ....
عاقبت را خدای به خیر کناد
No comments:
Post a Comment