Thursday, July 17, 2008

در پی سال ها ... و ماه ها و روز ها ...
آن ساعت فرا رسيد ... آن لحظه ای که تصميمی را امضا می کنی ...
برای روز ها و ماه ها و سال های آينده ...

آن ترس هميشگی را گشتم و نيافتم ...
غبار های قديمی را خبری نبود ...

من بودم با دنيايی روشن ... دلی خندان ...
و ذهنی آرام ...

و ياری در کنار ...

و رابطه ای بی مانند...

و دعايی به سوی پروردگار برای حفظ داشته ها و افزودن زيبايی ها ...

شب قبل را با نصايح مولايم سپری کردم
و راز و نياز با يگانه يار بشريت و زمزمه هاي عاقلانه و عاشقانه با يگانه همراه زمينی ام ...

و در روزی زيبا آغاز کرديم به نام مولا ...
تا رهنمايمان باشد


به سوی نور ...




يا علی مددی.

No comments: