Sunday, June 25, 2006
Tuesday, June 20, 2006
گالری کارهای نگین احتسابیان در سایت کارگاه.
بهترین ها رو برای این دوست مهربونم آرزومندم.
بهترین ها رو برای این دوست مهربونم آرزومندم.
Wednesday, June 14, 2006
به این موضوع فکر می کنم که آیا این فرضیه درسته ... که من برای پنهان کردن اضطرابم سر خودم رو شلوغ می کنم؟
نمی دونم ... باید فکر کنم ... برگردم ... به طول تاریخ زندگیم نگاه کنم ...
آره
خیلی وقتا برای فرار از موضوعات نا خوشایند ... خودم رو سرگرم کارای دیگه کردم ....
البته فرار که نه ... هیچوقت از مسئله یا مشکلی بدون فکر رد نشدم ... سعی کردم برای خودم قضیه رو تحلیل کنم ... و تا جایی که می شده حلش کنم ... فرار بعد شاید برای پیشگیری از زیاد فکر کردنه ... افکاری که کاربردی ندارند و نتیجه ای جز پر کردن ذهن و هدر دادن وقت ندارند ...
ماهی سیاه کوچیک این برکه رو می شناسید .... هوای دریا در سر داره ... اما در عین حال می خواد به همه کارای دیگه هم برسه ... به خیال خودش تعادل فرمول اصلی زندگیشه ...
چند سال از تولدش می گذره ... روزهای متفاوتی رو تجربه کرده .... آدم ها مختلفی هم از کنارش رد شدن ...
توی این جامعه شلوغ گه کاه درو خودش چرخیده و گاه یک مسیر صاف رو رفته .... هدف زندگیش خیلی دوره ... ولی می دونه که می شه بهش رسید ...
می دونه که چقدر ضعیفه برای راه دریا ...
و می دونه خدای دریا چقدر قویه ...
و مطمئنه که خدای دریا خیلی دوستش داره ...
پس پیوستن به دریا دیگه کار سختی نیست ....
با یک نفس عمیق می شه همه دنیا رو با همه عشقی که توش درجریانه به قلبی هرچقدر کوچیک راه داد.
مهم نیست من کیم ... چیکارم .. کجا زندگی می کنم ...
مهم اینه که من هستم ... و بودن من باید قسمتی از عشق کل دنیا رو در بر بگیره ....
اگه از هر چی اطرافم هست غافل می شم ....
کارم اینه که از نقطه روشن ته قلبم غافل نشم .... رشدش بدم تا همه وجودم رو در بر بگیره ....
نمی دونم ... باید فکر کنم ... برگردم ... به طول تاریخ زندگیم نگاه کنم ...
آره
خیلی وقتا برای فرار از موضوعات نا خوشایند ... خودم رو سرگرم کارای دیگه کردم ....
البته فرار که نه ... هیچوقت از مسئله یا مشکلی بدون فکر رد نشدم ... سعی کردم برای خودم قضیه رو تحلیل کنم ... و تا جایی که می شده حلش کنم ... فرار بعد شاید برای پیشگیری از زیاد فکر کردنه ... افکاری که کاربردی ندارند و نتیجه ای جز پر کردن ذهن و هدر دادن وقت ندارند ...
ماهی سیاه کوچیک این برکه رو می شناسید .... هوای دریا در سر داره ... اما در عین حال می خواد به همه کارای دیگه هم برسه ... به خیال خودش تعادل فرمول اصلی زندگیشه ...
چند سال از تولدش می گذره ... روزهای متفاوتی رو تجربه کرده .... آدم ها مختلفی هم از کنارش رد شدن ...
توی این جامعه شلوغ گه کاه درو خودش چرخیده و گاه یک مسیر صاف رو رفته .... هدف زندگیش خیلی دوره ... ولی می دونه که می شه بهش رسید ...
می دونه که چقدر ضعیفه برای راه دریا ...
و می دونه خدای دریا چقدر قویه ...
و مطمئنه که خدای دریا خیلی دوستش داره ...
پس پیوستن به دریا دیگه کار سختی نیست ....
با یک نفس عمیق می شه همه دنیا رو با همه عشقی که توش درجریانه به قلبی هرچقدر کوچیک راه داد.
مهم نیست من کیم ... چیکارم .. کجا زندگی می کنم ...
مهم اینه که من هستم ... و بودن من باید قسمتی از عشق کل دنیا رو در بر بگیره ....
اگه از هر چی اطرافم هست غافل می شم ....
کارم اینه که از نقطه روشن ته قلبم غافل نشم .... رشدش بدم تا همه وجودم رو در بر بگیره ....
Saturday, June 03, 2006
Check out this CV, This guy posted his resume as an animated musical on the net and he really got hired by Microsoft Graphics team. The person who prepared this CV received job offers from 180 companies; More than 1,000,000 people have viewed this CV...
http://www.paradoxware.com/alstudio/cv/en.htm
http://www.paradoxware.com/alstudio/cv/en.htm
این عقرب از راه دوری اومده ... و الان پیش من زندگی می کنه ...
نمی دونید چه صحنه ای بود وقتی یک مورچه بزرگ رو می خورد
شاید بعدا تو یک فرصت ... گذاشتمش رو سطح صاف و عکس انداختم ازش براتون ...