سلام
دیشب بعد از مدت ها نیاز به نوشتن درونم جوشید...
چونان روزهای اول در خواب و بیداری می اندیشیدم که چه بگویم و چگونه ...
از کجا آغاز کنم ...
شاید دلیل اصلی آن باشد که به روان نوشتن نیازی دوباره پیدا کردم ...
حسرت خوردم بر روزهایی که چه آسان با کلمات بازی می کردم
و اکنون که باید نظرات و دیدگاه هایم را در میان نظرات دیگران در مقاله بگنجانم سختم می آید نوشتن ....
خلاصه دراین گیر و دار به یاد همراهی قدیمی افتادم که هم سنگ صبور بود و هم بهانه نگاشتن ...
یاد لذت نگاشتن افتادم و با نیت شروعی دوباره بر خواستم از خواب
و این بار می نگارم این جا کم و محدود چون گذشته اما چون دفتر تمرین...
به نام و یاد دوست
سلام و سلامتی همراه من و شما باد.